انتقادهای آیتالله بهجت نسبت به مدعیان ظهور
در دورهای که هر از چند گاه گرایش فکری و فرقهای جدید خلق میشود و عدهای را با خود همراه میسازد، تلاش برای ارائه چهره حقیقی دین امری است بس دشوار. این امر محقق و میسور نمیشود مگر به نگریستن عمیق به شیوه زندگی بزرگان دین و سالکان طریقت و جویندگان حقیقت. نگاهی به زوایای زندگی، شیوه سلوک، حالات و نهایتا فوت بزرگان، عارفان و سالکان حضرت دوست البته موضوعی است که همواره توسط علاقه مندان حوزههای اخلاق و عرفان مورد پیگیری قرار گرفته و به رشته تحریر درآمده است و در این میان زندگی و احوالات «حضرت آیتالله بهجت» نیز از این امر مستثنی نبوده است.
این مهم چه در دوره حیات ایشان و چه بعد از فوت این بزرگوار دستمایه بسیاری از مقالات، کتابها و همایشها قرار گرفته است. «در محضر آیتالله بهجت»، «فریادگر توحید»، «زمزم عرفان»، «صدای سخن عشق»، «برگی از دفتر آفتاب» و «ناگفتهها» تنها بخشی از آثاری است که تلاش کردهاند تا به زوایای زندگی و نحوه سلوک این نادره روزگار بپردازند و حالات و کرامات و مقامات علمی این «عبد» خدا را عیان سازند. کتاب «العبد» از آخرین کتابهایی است که در مورد سیره و درسهای آیتالله بهجت به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب که توسط «موسسه فرهنگی- مطالعاتی شمس الشموس» در بهار 1390 به چاپ رسیده، کوشیده تا با روش علمی و از طریق مصاحبههای مفصل با نزدیکان ایشان اثری متفاوت را به جامعه دینی عرضه کند. در ابتدای این کتاب پیام آیتالله جوادی آملی به مناسبت همایش بزرگداشت آیتالله بهجت قابل مشاهده است. در ادامه این کتاب میتوان زندگی و سیر و سلوک آیتالله بهجت را مورد ملاحظه قرار داد. همین جاست که کرامات پیدا و پنهان و همچنین مقامات علمی آن گوهر عرفان از زبان نزدیکان ایشان مانند فرزند ایشان شیخ علی بهجت بیان شده و زوایای پنهان زندگی این فرید زمانه آشکار میگردد.
نکتهای که در این میان بسیار مورد توجه نویسندگان این کتاب قرار میگیرد شیوه «کتمان» است که این بزرگوار همواره در سیر و سلوک به آن تأسی جسته و آنگونه که فرزندان و نزدیکان او میگویند آنها نیز نمیتوانستند از مقامات و سیر وسلوک او سر در بیاورند؛ مگر به اتفاق و اشارت بزرگان دیگر نظیر علامه جعفری. شیخ علی بهجت فرزند ایشان در این باره میگوید: «سال 63 فارغالتحصیل خیلی از علوم بودم. 18 سال فلسفه خوانده بودم.
روزی علامه جعفری هنگامی که از خانه ما بیرون آمد مرا دید و پرسید: چه درسی میخوانی؟ گفتم: سیزده سال فقه و اصول خواندم و به دوره خارج رسیدم اما آن را ترک کردم و دارم فلسفه را تمام میکنم. گفت دیگر چه؟ گفتم یک مقداری ریاضیات و ستارهشناسی و… خواندم. عرفان نظری را نزد آقای حسنزاده آملی و آقای جوادی آملی و فقه و اصول را هم خدمت خود حاجآقا خواندم. گفتند: حالا یک چیز به تو میگویم که همه اینها را خواندی، بیا تمام کارهایت را رها کن و خدمت همین پیر را بکن.
هر چه گفت یادداشت کن و برای نسل بعد نگه دار. تو متوجه مقام ایشان نیستی زیرا اولا خودش مانع است از اینکه چیزی بفهمی از اینکه چه کسی هستند. ثانیا عوارض بیرونی هم مانع تو میشود چون تو دنبال زندگی آتیه هستی… شما این را نمیشناسی فقط نگاه میکنی پدرت است. مثلا هر چه میخواهی نمیدهد. ولی من ایشان را از نجف میشناختم. به فکر دنیای خودش نیست چه برسد به فکر دنیای تو باشد. تازه تشکیک هم میکنی که گفته این پدر من از دیگران بهتر است؟ اما من قم، تهران، مشهد، ایران و نجف را دیدم، باور کن همین یکی مانده. اگر از تو گرفتند آن وقت میفهمی. آن موقع بود که حواسم را جمع کردم….» (ص 128-129)
مولفه «کتمان» از آن جهت میتواند مهم قلمداد گردد که بازار مدعیان در این روزها بسیار داغ است و هر از چندگاهی کسانی ادعای ارتباط با حضرت صاحب الزمان (عج) دارند، از گوشه گوشه اجتماع سر بیرون میکنند. حال آنکه شیوه حضرت آیتالله بهجت و اساتید ایشان بر کتمان مکاشفات و الهامات قلبی استوار بوده و به تعبیری این مهم را سرلوحه خود قرار داده بودند: هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند. آنطور که در این کتاب آمده و مورد تاکید هم قرار گرفته، نزدیکان ایشان به فراست و بنا بر اتفاق متوجه کرامات و مقامات ایشان میشدند وگرنه ایشان تحت هیچ عنوان حاضر نبودند از این مقامات چیزی را عیان و بیان کنند.
نکتهای که این کتاب را نسبت به کتب دیگر درباره آن بزرگوار متمایز میکند، اختصاص فصلی مجزا (فصل نهم) به تشرفهایی که حضرت آیتالله بهجت به محضر امام زمان(عج) داشتند است و در کنار آن ضمن اشاره به فرمایشات آیتالله بهجت پیرامون ظهور، تلاش میشود تا شایعات پیرامون مسئله ظهور که از قول ایشان مطرح شده بود را مورد بررسی قرار داده و تکذیب کند.
بیشک دورهای که برخی تلاش میکنند تا با تشبث به امام زمان (عج) برای خود آبرویی دست و پا کنند، نحوه ارتباط و برخورد آیتالله بهجت با مسئله ظهور و امام زمان(عج) میتواند بسیاری از شبهات را بر طرف نماید. در قسمتی از این فصل از قول پسر ایشان و در مورد شایعات پیرامون ظهور میخوانیم: «ایشان اگر مطلبی را از کسی میشنید نقل میکرد. میگفت: آری از قضا یک آقایی آمد این طوری گفت و آقایان اغلب میرفتند و این واسطه را حذف میکردند و میگفتند آقای بهجت این طور گفت. این نوع مطالب و شایعات زیاد بود. حتی اینکه این اواخر از قول ایشان گفته بودند که تا حالا به جوانها میگفتیم، اما حالا به پیرمردها نیز میگوییم زمان ظهور را درک میکنند، این مطالب نبود و آقا از کس دیگری که آمده کنار محراب او و این حرف را زده مطلب را نقل میکند.
بعد که آقا شنید که این مطلب از قول خود ایشان منتشر شده فرمود: من کی چنین حرفی زدم؟ من اگر قرار بود مطلبی را نقل کنم برای اهل مباحثه نقل میکردم.»(ص215) در همین فصل نویسندگان این کتاب میکوشند تا بر اساس روایات مستدل و متواتر مسئله ظهور را بررسی کرده و شایعات و شبهات روزمره در مورد ظهور را پاسخ دهند. لذا در این فصل ما شاهد بحث جامعی در مورد توقیت (تعیین زمان برای ظهور حضرت)، دلایل تعیین وقت ظهور و نهایتا ادله روایی و عقلی در نهی توقیت هستیم.
فصل دیگر این کتاب به سیره سلوکی حضرت آیتالله بهجت اختصاص دارد و در آن مصاحبههای مفصلی از شیخ علی بهجت فرزند ایشان، آیتالله محفوظی، آیتالله کربلایی، حجتالاسلام هادی قدس، حجتالاسلام محمد روحی، حجتالاسلام ناصری و دیگر شاگردان آمده است. در این مصاحبهها زوایای دیگری از شیوههای تربیتی ایشان مورد بررسی قرار میگیرد که برای دوستداران علوم عرفانی میتواند حاوی نکات جالبی باشد. ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که عنوان کتاب یعنی «العبد» برگرفته از سنگ مزار آن بزرگوار است که گویا به توصیه ایشان روی سنگ قبر حک شده است./شبستان