منجي از منظر تاريخ و اديان
باورمندي به ظهور منجي در ميان اقوام گوناگون چندان كتمانناپذير است كه نه تنها اقوام معتقد به اديان ابراهيمي بلكه پيروان اديان و مذاهبي كه اصطلاحا غير ابراهيمي و غيرالهي ناميده ميشوند را نيز شامل ميشود.
آدميزاد از ديرينترين زمان و از آن هنگام كه يارا يافت تا ابتداييترين جوامع را تشكيل دهد همواره در آرزوي جامعهاي آرماني كه شالودهاش بر پايههاي عدل بنا شده باشد، بوده است. البته به تبع اميدي چنين در ذهن و انديشهاش، در جستجو و منتظر ظهور شخصيتي توانمند بوده كه بر تشكيل چنين جامعهاي قادر باشد.
درحقيقت، باورمندي به ظهور منجي در ميان اقوام گوناگون چندان كتمانناپذير است كه نه تنها اقوام معتقد به اديان ابراهيمي بلكه پيروان اديان و مذاهبي كه اصطلاحا غير ابراهيمي و غيرالهي ناميده ميشوند را نيز شامل ميشود.لازم به ذكر است نگارنده در اين كوتاهجستار در پي آن است تا به واكاوي هرچند مختصر مبحث منجي در ميان اقوام و ملل مختلف بپردازد و شرحي كوتاه از باورها و اعتقادات آنان درباره كسي كه دادگستري پيشه اوست، بيان دارد.
منجيباوري در اديان غير ابراهيمي
برابر با تاريخ، در كنه پيشينه اديان غير ابراهيمي اعتقاد به اصل رستگاري و نجات انسان توسط يك منجي در آخرالزمان اصلي خدشهناپذير است. به عنوان نمونه پيروان هندوئيسم، دادگستر اسطورهاي خويش را، كالكي ميخوانند و آن را جلوهاي از ويشنو، يكي از خدايان هندوان، ميدانند. در كتابهايي چون دداتك، اوپانيشاد، باسك و… مشخصههاي فراواني براي اين مظهر ويشنو كه به هنگام ظهورش بر اسبي سپيد سوار و شمشيري درخشان چون ستاره دنبالهدار به دست دارد، ذكر شده است. او بر ابرها سوار است و بر كوههاي خاور و باختر زمين حكم ميراند، دين خدا را زنده ميگرداند و يكي ميكند. كالكي، كسي است كه دنيا به او برميگردد، خدا او را دوست دارد و از بندگان خاص خداست و نامش مبارك و فرخنده است.
كند و كاو اسناد و منابع بودايي نيز نمايانگر آن است كه پيروان بودا نيز به ظهور منجي معتقدند. برپايه باورهاي مذهبي بوداييان، هر فرد بودايي موظف است در انتظار ظهور بوداي پنجم باشد.
پيروان آيين ايران باستان يعني دين زرتشت كه به فرموده پيامبر اسلام(ص) ديني است الهي و پيروانش در زمره اهل كتاب به شمار ميآيند، اما براساس تقسيمبنديهاي رايج در ميان دينپژوهان در زمره اديان ابراهيمي نميتوان برشمردش، ظهور منجي امري بديهي است. به باور زرتشتيان، در روزگار پس از زرتشت، در پايان هر هزاره يك منجي از نسل زرتشت ظهور خواهد نمود. پس از ظهور منجيهاي يكم و دوم در فاصله زماني 3000 سال پس از زرتشت، سوشيانت ظهور خواهد كرد و به پايمردي او كه نجاتدهنده بزرگ جهان است، بشر به نيكبختي آرماني خواهد رسيد. گفتني است براساس منابع مذهبي اصلي زرتشتي چون اوستا، زند و دينكرد، سوشيانت از ايران و از حوالي درياچه چيچست برخواهد خاست، اما در كتاب جاماسبنامه كه در زمره منابع مذهبي آيين زرتشت نيست، جاماسب، در ذكر جزئيات ظهور سوشيانت به نقل از زرتشت، برخاستن او را مرتبط با سرزمين تازيان (اعراب) ميداند كه كلامي تاملبرانگيز است. خلاصه آن كه به باور زرتشتيان با ظهور سوشيانت، دروغ و ناراستي شكست خواهد خورد، فقر و تنگدستي ريشهكن خواهد شد و مردم دنيا همه همپندار، همگفتار و همكردار خواهند شد.
ديگر اقوام و پيروان ديگر اديان غيرابراهيمي نيز منجيباوري در انديشهشان رخنمون ويژهاي دارد. از جهت نمونه ميتوان به سرخپوستان بومي آمريكاي مركزي اشاره داشت كه ظهور، كوتزلكوتل، از اساسيترين پايههاي عقيدتيشان به شمار ميآيد. گروهي از اقوام ساكن در اسكانديناوي نيز بدان باور بودند كه اودين، با نيروي برتري كه خداوند به او ارزاني داشته است ظهور نموده و مردم دنيا را از بلاهاي پرشمار و جنگهاي خانمانسوز رهايي خواهد بخشيد. به عنوان يك نتيجه ميتوان گفت آنچه از بررسي قصص مذهبي، افسانهها و اسطورهها برميآيد آن است كه به تقريب در ميان بيشتر اقوام متمدن و غيرمتمدن تاريخ جهان عقيده به ظهور منجي را به گونهاي ميتوان ديد.
منجيباوري در اديان ابراهيمي
در اديان سهگانه ابراهيمي (يهوديت، مسيحيت و اسلام) نيز باورمندي به ظهور منجي چهرهاي بارز و هويدا دارد. در كتاب مقدس يهوديان، عهد عتيق، اشارههاي افزوني به رهاييبخش آخرالزمان شده است. او كسي است كه به ياري و فرمان يهوه ستمكاران را درمانده و زار خواهد ساخت، فرزندان بينوا را نجات خواهد بخشيد، بر فقير و ندار و مسكين كرم خواهد كرد و آفتاب عدل او بر سراسر دنيا خواهد تابيد. به باور يهوديان، اين منجي، كه كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت، ماشيح (مسيح) نام دارد كه البته با عيسي مسيح آيين مسيحيت متفاوت است. پيشوايان و خاخامهاي يهود بر آن باورند كه ظهور مسيح و فعاليت او براي بهبود وضع جهان و برقراري عدل، صلح و آرامش ميان همه اقوام جزو تقديرالهي در سرآغاز آفرينش بوده است. بنا به اين باور ظهور ماشيح در آخرالزمان از پيش از خلقت در زمره مقدرات خداوندي بوده است.
شايسته است ياد شود يهوديان در درازناي تاريخ اعتقاد به ظهور منجي را همواره همچون يك وظيفه مقدس برشمردهاند. به باور يهود، ماشيح انساني است به مانند ديگر انسانها، اما برخوردار از جلوه و جبروت الهي. او دنيا را با نور خويش كه جلوهاي از نور يهوه است روشن خواهد نمود. لازم به ذكر است، برخي ماشيح را همان داوود پنداشتهاند. شماري ماشيح را از خاندان داوود برشمردهاند و گروهي نيز بر آن عقيدهاند كه خداوند داوود ديگري در آخرالزمان براي رستگاري و رهايي مردمان خواهد فرستاد كه همان ماشيح ميباشد.در شالوده آيين مسيح نيز منجيباوري ديده ميشود. فارقليط كه به معناي شفاعتكننده، آرامشبخش و ياري رسان است، نام اولين منجي آيين مسيح است. خالي از لطف نيست اگر گفته آيد ماني كه در روزگار فرمانروايي ساسانيان بر ايران دعوي پيامبري كرد و حتي به دربار شاپور راه يافت، اما سرانجام به دستور موبد موبدان، كرتير، كشته شد خود را فارقيلطي ميخواند كه عيسي وعده داده بود.
فارقليط براساس نوشتههاي عهد جديد كسي است كه پس از عيسي ظهور مييابد و عدل و دادگستري پيشه ميسازد. البته درباره اين كه فارقليط چه كسي ميتواند باشد، در طول تاريخ در ميان صاحبنظران مسيحي اختلافنظر وجود داشته است، اما آنچه روشن است پيروان مسيحيت امروزه بر آن باورند كه خود عيسي مسيح دگربار و به صورت غيرمنتظره به جهان مادي باز خواهد گشت و اوست كه جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. آيين مسيح ضمن تاكيد بر غيرمنتظره بودن و نامعلوم بودن زمان بازگشت عيسي مسيح، هدف از بازگشت عيسي(ع) را ايجاد حكومتي الهي ميداند. با اين وجود نشانههايي براي بازگشت وي برشمرده است. از آنجمله ميتوان به نوشته انجيل متي اشاره نمود: “عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، خورشيد تيره و تار ميگردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان هم افول خواهند كرد…و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسماني آشكار خواهد شد و… آن گاه عيسي از ابرهاي آسمان با جلال، شكوه و قدرت فرود خواهد آمد. ”
در آيين اسلام نيز مساله اعتقاد به منجي مسالهاي پراهميت و بسيار ديرين است. از نشانههاي قديمي بودن بحث منجي در اسلام جدا از مباحث كلامي پيشوايان مذهبي، ظهور تاريخي مدعيان دروغين مهدويت از صدر اسلام گرفته تا روزگار معاصر است. منجي اسلام، مهدي است كه نه تنها عدل برپا ميدارد و اسلام را احيا ميكند، بلكه همه اديان را به حالت حقيقي خويش بازميگرداند كه آن هم چيزي جز اسلام نيست. با اين وصف اسلام شيعي و اسلام سني را در اينباره تفاوتهايي است كه بحث و بررسي آنها خود مجالي ديگر ميطلبد و مثنوي هفتاد من كاغذي ديگر. بهتر آن است كه بماند براي شايد وقتي ديگر.
نويسنده : امير نعمتي ليمائي