چرا دين اسلام از همان اول بر انسان عرضه نشد؟
چرا دين كامل و جامعي كه ما آن را اسلام ميناميم از همان اول بر انسان عرضه نشد؟ چرا بايد اين همه سال بگذرد تا كاملترين دين در زمان پيامبر از طرف خدا بيايد مگر انسانهاي اوليه حق به كمال رسيدن و سعادتمند شدن نداشتند؟
پاسخ :
براي پاسخ به سؤال مذكور لازم است ابتدائاً مقدمهاي ذكر شود:
اديان توحيدي كه همان اديان آسماني و حقيقي هستند داراي سه اصل كلي مشترك ميباشند: اعتقاد به خداي يگانه، اعتقاد به زندگي ابدي براي هر فردي از انسان در عالم آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خداوند متعال براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت.
پس روح و حقيقت دين كه همان تسليم شدن در برابر خدا و اطاعت او، در آنچه كه از طريق پيامبرانش خواسته است براي همه اقوام و ملل يكسان است؛ چرا كه به تعبير قرآن كريم روح اديان آسماني يك چيز است و قرآن هيچگاه كلمه دين را به صورت جمع (اديان) به كار نبرده است و مقصود قرآن از اين كه نام اسلام را بر اين دين مينهد آن نيست كه در همة دورههاي تاريخ، دين خدا به اين نام معروف بوده است بلكه مقصود آن است كه دين حقيقتي دارد كه بهترين تعبير از آن لفظ اسلام است.[1]
ثانياً: همة انسانها در همة شرايط داراي فطرت ثابت و حقيقت واحدي هستند و از آنجا كه دين براي تربيت انسان و تأمين سعادت واقعي بشر آمده است، تنوع و تعدد اديان ممكن نميباشد.[2] از اين رو همة شريعتها در زمان خود بهترين و كاملترين طريق براي تضمين تكامل و سعادت انسانها بودهاند.
بنابراين اديان الهي در اصول هيچ گونه تفاوتي با هم ندارند و اختلاف آنها تنها در برخي مسائل فرعي بوده است كه بر اساس مقتضيات زمان و ويژگيهاي محيط و مخاطبان متفاوت ميشده است؛ ثانياً در سطح تعاليمي است كه به موازات تكامل بشر به تدريج و مرحله به مرحله ارتقا يافته است و اين البتّه تكامل دين است و نه اختلاف اديان.[3]
بعد از روشن شدن مطلب فوق، علت عدم نزول شريعت اسلام كه از جامعيت و كمال برخوردار است براي انسانهاي نخستين را ميتوان در سه امر جستجو كرد:
1. عدم آمادگي بشر اوليه براي دريافت طرحي جامع در دورههاي پيش از اسلام بشر به دليل عدم بلوغ فكري، قادر به دريافت يك طرح جامع براي زندگي خود نبوده از اين رو لازم بود با تجديد نبوتها به تدريج و منزل به منزل راهنماياني براي او فرستاده شوند تا وي را در رسيدن به سعادت خويش راه بنموده، و براي دريافت برنامه نهايي مهيا سازند.[4]
2. تغيير اوضاع: وضعيت زندگي انسان در دورهها و سرزمينهاي گوناگون، يكسان نبوده است. گوناگوني وضعيتها به ويژه پيچيدهتر شدن زندگي و ارتباطات اجتماعي ميتواند در كم و كيف احكام و قوانين اجتماعي دين تأثيرگذار باشد، و روشن است كه اگر پيامبران قوانين پيچيدة امروز را هزاران سال قبل براي مردم تبيين ميكردند مرتكب كار بيهوده و لغوي شده بودند. علاوه بر آن حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص، در زمانهاي بعد، بسيار دشوار ميشد.[5]
اما در دورة ظهور اسلام، رشد و بلوغ فكري بشر او را قادر ساخت كه اوّلاً برنامة تكاملي جامع خود را يك جا دريافت كند و ثانياً پس از پيامبر اسلام در پرتو راهنماييها و دستورات امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و پس از ايشان در زمان غيبت كبري علماي اسلامشناس و متخصص در دين ميتوانند در پرتو اجتهاد، كليات وحي را تفسير و توصيه كرده و آن را با اوضاع متغير زماني و مكاني منطبق سازند.[6]
از سوي ديگر، ويژگيهاي منحصر به فرد پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطرح است؛ زيرا شخصيت معنوي ايشان به چنان قوامي رسيده بود كه به آن حضرت امكان ميداد تا همه مراتب ممكن و لازم را براي دريافت وحي الهي طي كند؛ به گونهاي كه هيچ مرتبه و مرحلة كشف ناشدهرا باقي بگذارد كه پيامبر ديگري پس از ايشان كشف كند؛ به تعبير دنا: الخاتم من ختم المراتب: خاتم كسي است كه همة مراتب را طي كرده و مرتبه طي نشدهاي باقي نگذارده باشد.[7]
منابع براي مطالعة بيشتر:
مجله كتاب نقد، شماره اول، ص 222، 167.
پی نوشتها :
[1] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، (انتشارات صدرا 1372)، ص 182.
[2] . عبدالله جوادي آملي، فلسفه دين، (قم: مركز نشر اسراء 1380) ص 73.
[3] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، همان، ص 182 ـ 181.
[4] . همان، ص 184.
[5] . محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، چاپ پنجم تهران شركت چاپ و نشر بينالملل، 1380، ص 279.
[6] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 185.
[7] . جمعي از نويسندگان، درآمدي بر مباني انديشه اسلامي، (قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) 1381)، ص 135./نور پرتال