آیت الله بهجت و رزق و روزی
خدا كند یقین براى انسان روزى شود! آیا آدمى هست كه مى ترسد از گرسنگى بمیرد؟! ولى باید بداند هم چنان كه امكان دارد از گرسنگى بمیرد، اگر مردن او مقدّر شده باشد، ممكن است از سیرى بمیرد.
چه قدر خوب است انسان از ناحیه ى امر روزى راحت باشد، زیرا همّ و غم روزى بدتر از زحمت كار است.
كسى كه به همّ و غم روزى مبتلاست، شب و روز كار مى كند و پیوسته غصّه ى روزى را مى خورد!
خدا كند یقین او، روزى او باشد!
آن آقا(1) با این كه منقطع بود اَشَدَّ الانْقِطاعِ او، حتّى از انقطاع طلاّب منقطع تر بود ـ زیرا آن ها راه خانه ى علما و مراجع را مى دانستند ولى او آن را هم نمى دانست ـ مى گفت:
هفتاد سال از عمرم گذشته یا بیشتر، ولى یك شب نشده است كه بگوییم، امشب شام نداریم. خدا كند هر كسى یقینِ او، روزىِ او باشد!
پیرمردى در كاروانسرایى ساكن بود. قافله اى وارد شدند و شام خوردند، مقدارى زیاد آمد، گفتند: ببینیم آیا كسى در این جا هست، جست و جو كردند و به آن پیرمرد رسیدند و به او گفتند: شام خورده اى؟
گفت: نه. گفتند: مقدارى غذا داریم، آیا میل دارى؟ گفت: اگر شكر پلو باشد مى خواهم، ولى چون غذاى آن ها پلو مرغ بود قبول نكرد.
قافله ى دیگر آمد آن ها هم غذاى دیگرى داشتند لذا باز قبول نكرد و گفت: اگر پلو شكر باشد مى خواهم.
تا این كه قافله ى سوّم آمد و آن ها پلو شكر داشتند و قبول كرد و گفت: پانزده سال است كه شام من، غیر از پلو شكر نیست!
پی نوشت:
1. مقصود آقا سیّد على قاضى طباطبایى ـ رحمه اللّه ـ مى باشد.