تقوا و آزادى
لازمه اینكه انسان از زندگى حیوانى خارج شود و یك زندگى انسانى اختیار كند اینست كه از اصول معین و مشخص پیروى كند , و لازمه اینكه از اصول معین و مشخصى پیروى كند اینست كه خود را در چهار چوب همان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز نكند و آنجا كه هوا و هوسهاى آنى او را تحریك مى كند كه از حدود خود تجاوز كند خود را (نگهدارى ) كند . نام این (خودنگهدارى ) كه مستلزم ترك امورى است تقوا است .
نباید تصور كرد كه تقوا از مختصات دیندارى است از قبیل نماز و روزه , بلكه تقوا لازمه انسانیت است . انسان اگر بخواهد از طرز زندگى حیوانى و جنگلى خارج شود ناچار است كه تقوا داشته باشد . در زمان ما مى بینیم كه تقواى اجتماعى و سیاسى اصطلاح كرده اند . چیزى كه هست تقواى دینى یك عل و قداست و استحكام دیگرى دارد و در حقیقت تنها روى پایه دین است كه مى توان تقوائى مستحكم و با مبنا به وجود آورد . و جز بر مبناى محكم ایمان به خدا نمى توان بنیانى مستحكم و اساسى و قابل اعتماد به وجود آورد .
افمن اسس بنیانه على تقوى من الله و رضوان خیر ام من أسس بنیانه على شفا جرف هار
آیا آنكس كه بنیان خویش را بر مبناى تقواى الهى و رضاى او بنا كرده بهتر است یا آنكه بنیان خویش را بر پرتگاهى سست مشرف بر آتش قرار داده است ؟
به هر حال تقوا اعم از تقواى مذهبى و الهى و غیره لازمه انسانیت است و نه خود بخود مستلزم ترك و اجتناب و گذشتهائى است .
صفحه : 28
با توجه به این مطلب خصوصا با در نظر گرفتن اینكه در زبان پیشوایان بزرگ دین , از تقوا به حصار و حصن و امثال اینها تعبیر شده ممكن است كسانى كه با نام آزادى خو گرفته اند واز هر چیزى كه بوى محدودیت بدهد فرار مى كنند چنین تصور كنند كه تقوا هم یكى از دشمنان آزادى و یك نوع زنجیر است براى پاى بشر .
بشر , خانه مى سازد , اطاق مى سازد با در و پنجره هاى محكم , به دور خانه اش دیوار مى كشد . چرا این كارها را مى كند براى اینكه خود را در زمستان از گزند سرما و در تابستان از آسیب گرما حفظ كند , براى آنكه لوازم زندگى خود را در محیط امنى كه فقط در اختیار شخص خود اوست بگذارد . زندگى خود را محدود مى كند به اینكه غالبا در میان یك چهار دیوارى معین بگذرد . حالا نام این را چه باید گذاشت ؟ آیا خانه و مسكن براى انسان محدودیت است و منافى آزادى او است یا مصونیت است ؟ و همچنین است لباس . انسان پاى خود را در كفش و سر خود را در كلاه و تن خود را به انواع جامه ها محصور مى كند و مى پیچد و البته به وس همین كفش و كلاه و جامه است كه نظافت خود را حفظ مى كند , جلو سرما و گرما را مى گیرد . حالا نام این را چه باید گذاشت ؟ آیا مى توان نام همه اینها را زندان گذاشت و اظهارتأسف كرد كه پا در كفش و سر در كلاه و تن در پیراهن زندانى شده و آرزوى آزاد شدن اینها را از این زندانها كرد ؟ ! آیا مى توان گفت خانه و مسكن داشتن محدودیت است و منافى آزادى است ؟ !
تقوا هم براى روح مانند خانه است براى زندگى , و مانند جامه است براى تن . اتفاقا در قرآن مجید از تقوا به جامه تعبیر شده . در سوره مباركه اعراف آیه 26 بعد از آنكه نامى از جامه هاى تن مى برد مى فرماید : و لباس التقوى ذلك خیر . یعنى تقوا كه جامه روح است بهتر و لازمتر است .
آنوقت مى توان نام محدودیت روى چیزى گذاشت كه انسان را از موهبت و سعادتى محروم كند , اما چیزى كه خطر را از انسان دفع مى كند و انسان را از مخاطرات صیانت مى كند , او مصونیت است نه محدودیت , و تقوا چنین چیزى است .
امیرالمؤمنین تعبیرى بالاتر از این هم دارد كه نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادى نمى داند بلكه علت و موجب بزرگ آزادى را تقواى الهى مى شمارد . در خطبه 228 مى فرماید : فان تقوى الله مفتاح سداد , و ذخیر معاد , و عتق من كل ملكة , و نجاه من كل هلكة , بها ینجح الطالب , و ینجو الهارب و تنال الرغائب. ( نهج البلاغه , خطبه 189 .)یعنى تقوا كلید درستى و اندوخته روز قیامت است , آزادى است از قید هر رقیت , نجات است از هر بدبختى .
تقوا در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقى و معنوى به انسان آزادى مى دهد و او را از قید رقیت و بندگى هوا و هوس آزاد مى كند , رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمى دارد , ولى به طور غیر مستقیم در زندگى اجتماعى هم آزادیبخش انسان است . رقیتها و بندگیهاى اجتماعى نتیجه رقیت معنوى است . آنكس كه بنده و مطیع پول و یا مقام است نمى تواند از جنبه اجتماعى , آزاد زندگى كند . لهذا درست است كه بگوئیم عتق من كل ملكة . یعنى تقوا همه گونه آزادى به انسان مى دهد . پس تقوا تنها نه اینست كه قید و محدودیت نیست بلكه عین حریت و آزادى است .
صفحه : 31