چرا آیت الله بروجردی دست یك طلبه را بوسید؟
آیت الله بروجردی(ره) از سادات طباطبائی بروجردی و با سی واسطه به دومین پیشوای شیعیان حضرت حسن بن علی(ع) میرسد. جد ششم آن مرحوم، فقیه عالیقدر سید محمد بروجردی است كه از بزرگان و دانشمندان قرن یازدهم هجری به شمار میرود.
آیت الله بروجردی در ماه صفر سال 1292 ه.ق (1250ش) در شهر بروجرد دیده به جهان گشود از همان اوان كودكی مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت.
وقتی هفت ساله شد پدرش او را به مكتب فرستاد تا به تحصیل اشتغال ورزد. در سن هیجده سالگی- 1310- به اصفهان كه در آن روزگار حوزه علمی گرمی داشت رهسپار گردید.
پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جدیت و پشتكار مخصوص به خود، سرگرم تكمیل معلومات خود و كسب فیض از محضر استادان بزرگ فن شد. در سال 1314 كه بیست و دو بهار را پشت سر می گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان می كرد پدرش می خواهد او را برای ادامه تحصیل به نجف اشرف كه بزرگترین حوزه علمیه شیعه بود بفرستد، ولی پس از ورود و دیدار پدر و بستگان مشاهده می كند كه علی رغم انتظار او، مقدمات ازدواج و تأهل او را فراهم كرده اند.
از این پیش آمد اندوهگین می شود و چون پدر علت اندوه و تأثر او را میپرسد میگوید: من با خاطر آسوده و جدیت بسیار سرگرم كسب دانش بودم ولی اكنون بیم آن دارم كه تأهل میان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقیب مقصود و نیل به هدف باز دارد!
پدر به وی میگوید: فرزند! این را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كنی امید است كه خداوند به تو توفیق دهد تا به ترقیات مهمی نائل شوی.گفته پدر تأثیر بسزائی در وی می بخشد و او را از هر گونه تردید بیرون آورده و بالاخره پس از ازدواج و اندكی توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال دیگر به تحصیل و تدریس علوم و فنون مختلفه اهتمام می ورزد.
در سال 1318 قمری مجدداً پدرش از بروجرد او را می خواند، ولی این بار خاطر نشان می سازد كه قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغه جوان هم با اشتیاق زایدالوصفی بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترك می گوید.آیت الله بروجردی در آن موقع بیست و هفت سال داشت، مجتهد مسلم بود و همه، او را به نبوغ و احاطه در فقه و اصول و حكمت می ستودند، به طوری كه از عالمین با فضیلت به شمار می آمد.
پس از درگذشت آیت الله حائری، چند تن از علما و مدرسین حوزه علمیه ایشان را دعوت میكنند تا از بروجرد به شهر قم آمده و این مركز عظیم تشیع را هدایت كنند.
آنچه در ادامه میخوانید خاطراتی از ایشان است كه از شاگردان و نزدیكان اشان نقل شده است.
نذر یك سال روزه گرفتن
یكی از شاگردان ایشان نقل میكنند: مرحوم حضرت آیه اللّه العظمی بروجردی(ره) در آن زمانی كه در شهرستان بروجرد بودند نذر كردند كه اگر خشم و عصبانیت خود را كنترل نكنند و به افراد تندی نمایند یكسال روزه بگیرند.
یك روز هنگام مباحثه علمی با یكی از شاگردان خود به خاطر این كه آن شاگرد مطالب غیرمنطقی و بیارتباط با موضوع بحث می گفت طاقت نیاوردند و نسبت به او تندی نمودند. و در این جا بود كه نذر آقای بروجردی شكسته شد. بعد یك سال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء كنند. در این جا به یاد این سخن حضرت امام زین العابدین(ع) افتادم، كه در مقام دعا خطاب به پروردگار متعال میفرماید: پروردگار! مقام مرا در میان مردم بالا مبر مگر آن كه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پایین آور.
بوسیدن دست یك طلبه
آیت الله خزعلی می گوید: رفتار آیت الله العظمی بروجردی با طلبه ها موقرانه و محبتآمیز بود. روزی طلبهای سر كلاس درس از ایشان سؤالی كرد. ایشان تصور كرد این طلبه درخواست حاجت و نیازی خصوصی كرده است. در جواب او گفت بعد از این كه درس تمام شد بیا منزل تا مشكلت را حل كنم. یكی از آقایان گفت آقا این اشكال درسی دارد. ایشان دید قدری از شأن و مرتبه ی طلبه كاسته شد. این طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله العظمی بروجردی در میان نهاده بود ایشان تصور كرده بود. این بار نیز همان درخواست قبلی را مطرح كرده است و نمیخواهد جلو مردم اظهار نیاز بكند. آقای بروجردی بعد از این كه فهمید طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد. میگفت چرا گوش من این قدر سنگین است كه مطلب را درست تشخیص نمیدهم. بعد از اتمام درس طرف كفش كن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد و دست او را بوسید.
ایشان این حركت را فقط به دلیل این كه گوششان سنگین بوده چنین عملی را انجام دادند نه این كه عمداً آن طلبه را آزرده باشد.
گاه گاهی كه زود عصبانی می شد نذر میكرد تا یك سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین استادانی را درك كردیم.
یك بار آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از كردستان گردید، درست در همان زمان رضا شاه نیز در آن جا بود. رضا شاه از ایشان خیلی عصبانی بود، اما چون از میزان نفوذ این مرجع آگاه بود سعی كرد سبب تحریك مردم لرستان نشود. رضا شاه ترتیب ملاقاتی را داد و سعی كرد به گونهای با ایشان برخورد و این روحانی عظیم الشان را خفیف و تحقیر كند.
در محل ملاقات یك صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست، همه فكر میكردند با آمدن رضا خان، ایشان از صندلی بلند میشود و به جای او، رضا خان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد سرپا بایستد با آمدن رضا شاه مرجع بزرگ هیچ حركتی نكرد، بنابراین رضا شاه جفت آیت الله بروجردی نشست و به این ترتیب عزت رضا شاه مبدل به ذلت شد.