ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
ما از الست طایفه ای سینه خسته
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
ما را نبی، قبیله سلمان خطاب کرد
بر روی غرور و غیرت ما حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
ما از الست طایفه ای سینه خسته
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
ما را نبی، قبیله سلمان خطاب کرد
بر روی غرور و غیرت ما حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
وقتی انسان مرتکب گناه می شود به مرور و تکرار گناه ها خودش را از خدا دورتر می کند و کم کم گناهان فیلت رهایی می شوند که مانع ارتباط انسان با خدای خودش می گردند در این نوشته قصد داریم فیلتر شکن هایی رو معرفی کنیم که با استفاده از انها هیچ فیلتری نمی تواند مانع شما شود.
1- نماز: بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع می شود انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کند … اگه باور ندارید این آیه رو بخوانید ” ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر عنکبوت/44
2- قرآن : لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند برای استفاده از این فیلت ر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.
سفارش پدرم همیشه این بود که خدا میداند این توسلات برای انسان چه میکند. این توسل برای انسان یک ارتباط است. چهطور وقتی یک لامپ را به الکتریسیته متصل میکنیم، نور میدهد.
انسان اگر به اینها متوسل شود، اسباب وصل میشود. این توسل، یاد معشوقِ معشوق افتادن است. چون این بزرگواران عاشق خداوند بودند و خدا نیز عاشق آنها بود.
انسان وقتی به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. این توسلات انسان را خدایی میکند. نظر ایشان این بود که انسان هرچه میتواند در این زمینه کم نگذارد. لذا خود ایشان با آخرین توانش میآمد.
ایشان در وصیتنامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث ماندههایم، مجلس عزا و روضه سیدالشهدا (ع) را اقامه کنید. ایشان میگفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم روضه اباعبدلله (ع) را بگیرید. ایشان روی این مسائل خیلی توصیه و تأکید داشت.
زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه میخواست انجام میداد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟…
سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند:
صلّی الله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً
«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»
معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت:
حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت.
معاویه! فرماندار امام علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوهخواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشهدار شود.
امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
بسمالله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!
سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمعآوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب میخورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما میبرد، خون بیگناهان را میریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین میباشی؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «من استعمل عاملا من المسلمین وهو یعلم ان فیهم اولی بذلك منه واعلم بكتاب الله وسنة نبیه فقد خان الله ورسوله وجمیع المسلمین;
هر كس از مسلمانان كارگزاری را [بر مسئولیتی] بگمارد، در حالی كه می داند در میان مسلمانان، از او شایسته تر و داناتر به كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وجود دارد، بی تردید به خدا و پیامبر او و جمیع مسلمانان خیانت كرده است.»
الغدیر، ج 8، ص 291.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در نامه ای به یكی از كارگزارانش می فرماید:
«فانت محقوق ان تخالف علی نفسك وان تنافخ عن دینك ولو لم یكن لك الا ساعة من الدهر ولا تسخط الله برضی احد من خلقه، فان فی الله خلفا من غیره ولیس من الله خلف فی غیره;
بر تو شایسته است كه با هواهای نفسانی مخالفت كرده و از دین خود دفاع كنی; هرچند برای تو ساعتی از زندگی نمانده باشد. خدا را بخاطر رضایت احدی از مردم خشمگین مساز; زیرا خداوند جایگزین همه چیز می شود اما هیچ چیزی جانشین خداوند نمی تواند باشد.»
نهج البلاغه، نامه 27
حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر جعفریان، استاد دانشگاه و عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در گفتوگو با خبرنگار اندیشه برنا اظهار کرد: حضرت زینب(س) امروز نیز به عنوان یک الگوی مناسب برای زنان و دختران است. ایشان با وجود محدودیتهایی كه در آن زمان برای بانوان وجود داشت توانستند در مقابل ستمگران ایستادگی كند و پیام عاشورا و كربلا را به گوش همگان برساند.
این استاد دانشگاه صبر و مقاومت را بارزترین مشخصه حضرت زینب عنوان کرد و افزود: با تمام مشكلاتی كه بر سر راه حضرت زینب بود، هرگز از پای ننشستند و تحمل خود را در مقابل سختیها از دست ندادند.
حجت الاسلام جعفریان ادامه داد: حضرت زینب(س) دارای شخصیت محبوب، الهی و دینی است و در روایات آمده که اگر میخواهید دعایتان مستجاب شود، خداوند را به حضرت زینب (س) قسم دهید.
این عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم حضرت زینب(س) را یکی از قهرمانان بدون شک کربلا عنوان کرد و گفت: چون حضرت توانست حادثه كربلا و وقایع آن را برای سایرین بازگو كنند تا همگی از این بانوی بزرگ اسلام درس بگیرند.
وی در پایان سخنان خود به لقب حضرت زینب یعنی “عقیلهالعرب” اشاره و خاطرنشان کرد: چون حضرت زینب دارای ابعاد شخصیتی متعدد و والایی بودند، از عقل و خردمندی بسیار بالایی نیز برخوردار بودند و به این لقب معروف شدند.
بسم الله الرحمن الرحیم
بعدِ ذاتِ واحدِ مطلق به هستی بیبدیلی |
رسول الله تودر خلوتِ وحدت خلیلی |
پیش هر صاحب نظر در صورت و معنا جمیلی |
بر گزینِ دست یزدان از میان نخبگانی |
شهر علمی، کوهِ حلمی، قُلزم عقل عقیلی |
منبع اندیشه رود خروشان حیاتی |
تا نام تو برده میشود، چراغهای صلوات، در جان لحظه ها فروزان میشوند. تا فضیلتی از تو گفته میشود، دلها از بوی گل محمدی زنده میشوند. یاد نویدبخش تو، دربهای صبح را به رویِ ما میگشاید. قرآن تو، نزدیکترین راه رهایی است و نهجالفصاحهات، پاکترین مبحث بندگی.
سلام بر امامی که صدق و راستیاش، به «صادق» ملقباش کرد!سلام بر شکوفایی گل باغ ایمان که قیامی جهلشکن، آغاز کرد؛سلام بر امام صادق علیهالسلام و مکتب نشر معارف دینیاش! سلام بر سینه پر از دانش او که مأخذ عالیترین و نابترین احادیث و اندیشههای دینی و علمی است.
فرا رسیدن ١٧ ربیع الاول سالروز میلاد خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، رئیس مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تبریک عرض مینماییم .
**********
بهر فرج و ظهور مهدی فاطمه (عج) صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
پیرمردی تهرانی نقل میکرد ، در ایّام جوانی برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد رفته بودم ، در ضمن خیلی مشتاق بودم ، مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی (رحمة الله علیه)را از نزدیک ببینم و از او دستورالعملی برای آینده زندگیم بگیرم ، سراغ به سراغ او را در قریه ی نخودک مشهد پیدا کردم ، در باغچه ای که داشت نشسته بود ، سلام کردم ، جواب فرمود ، عرض کر دم جناب شیخ من سه خواسته دارم ، آمده ام راه فراهم شدن آنها را به من نشان دهید.
اوّل : می خواهم در طول زندگیم ، کسب و کار آبرومندی داشته باشم و از راه حلال ارتزاق کنم .
فرمود : نماز اول وقت بخوان .
دوّم : از خدا میخواهم یک همسر صالحه و عفیفه به من بدهد که مادر شایسته ای برای اولادم باشد.
فرمود : نمازهایت را اوّل وقت بخوان .
سوّم : عرض کردم دلم میخواهد در جوانی به حج مشرّف شوم .
فرمود : نماز اول وقت ، نماز اول وقت !!
از جناب شیخ خداحافظی کردم و با شروع دستورالعمل شیخ به تهران بازگشتم ، طولی نکشید در سال اوّل به شغل آبرومند و خوبی دست یافتم ،در سال دوّم وسائل ازدواجم با دختری متدیّن و عفیفه فراهم شد و در سال سوّم جوانیم بود که مستطیع شدم و به حج مشرّف شدم .
و جناب شیخ (ره) در وصیت نامه خود به فرزندش در رأس همه امور ، او را در بجا آوردن نمازهای یومیّه در اول وقت ، سفارش فرموده است
به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت:
« أُحبُّ أن یُوسّعَ علىَّ فى الرّزق »
دلم می خواهد وضع مالیم خوب بشود، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« دُم على الطهارة یوسّع علیك فى الرزق »
همیشه با وضو باش، خدا از آدم با وضو خوشش می آید، روزیش را زیاد می کند . این هم تجربه شده است.
استاد انصاریان
وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند …وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان …
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد …
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ …آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی …
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم …
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم …
و تو را نفس میكشیم …
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی …
و یكی یكی غصهها را از دلمان برمیداری …گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی …
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی …
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند …و دعاهایمان را مستجاب …
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میكنی
و دردها را درمانناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفیدسفید …
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
هر کس بعد از نماز صبح هفتاد بار استغفار کند یعنی بگوید استغفرالله خداوند او را می آمرزد گر چه گنا ه او در آن روز هفتاد هزار عدد .
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
آیا به تو چیزی یاد ندهم که صورت ترا از آتش جهنم حفظ کند. گفتم: بله. فرمود بعد از نماز صبح صد بار بگو اللهم صل علی محمد و آل محمد.
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
سزاوار است مرد بعد از تعقیب صبح پنجاه آیه قرآن بخواند.
در زمان امیرمؤمنان علی علیه السلام زندگی میكرد، مرد عرب و مسلمان و ارادتمند به علی علیه السلام بود، ولی مبتلا به بیماری شد و بیماری او طول كشید. برای درمان بیماری خود بسیار تلاش كرد و نزد پزشكان گوناگون رفت، ولی نتیجه نگرفت و همچنان بیماریش ادامه داشت و او همچنان با سختی و رنج میساخت و میسوخت.
سرانجام به محضر علی علیه السلام شتافت و از بیماری طولانی خود، شكایت كرد و از آن حضرت خواست كه راه درمانی به او ارائه دهد.
علی علیه السلام به او فرمود: همسر داری؟
آن مرد گفت: آری.
علی علیه السلام فرمود: به همسرت بگو، مقداری از مهریه خود را به تو ببخشد، سپس از آن بخشیده همسرت، مقداری عسل خریداری كن و آن عسل را با قدری آب باران مخلوط كن و سپس آن را بخور كه به خواست خدا شفا مییابی.
بیمار رفت و همین غذای معجون راتهیه نمود و خورد و شفا یافت و در حالی كه بسیار خوشحال بود، به محضر علی علیه السلام آمد و پس از اعلام شفای خود عرض كرد: ای امیر مؤمنان! من برای درمان خود، اموال بسیار خرج كردم و به طبیبهای بسیار مراجعه نمودم ولی نتیجه نگرفتم، اما شما با یك دستور ساده، بیماری مرا درمان كردید، به گونهای كه گویی اصلاً بیمار نبودم. اینك آمده ام بپرسم كه درمان با این دستور بر چه اساسی بوده است؟!
امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: در مورد مهریه، خداوند در قرآن میفرماید: «فَاِن طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیء مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَیئاً مَریئاً؛ واگر زنها با رضایت خاطر چیزی از مهریه خود را بر شما ببخشند، آن را حلال و گوارا مصرف كنید».1
و در مورد آب باران میفرماید: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَماءِ ماءً مُبارَكاً؛ و از آسمان، آبی پربركت فرستادیم».2
و در مورد عسل می فرماید: فیه شفاء للناس «و در عسل، شفای مردم است»(نحل-69) هر گاه آب باران و قدری از مهریه زن و عسل با هم جمع شوند، در آن معجون حلال و گوارا و برکت و شفا، جمع شده است، البته چنین معجونی شفابخش است و بیماری را برطرف می سازد.3
1. سوره نساء(4): آیه (4).
2. . سوره ق (50): آیه (9).
3. جامع النورین،ص479
1. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی، بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
2. خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟
3. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
4. خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاور گرفتن آن بودی؟
5. خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟
6. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
7. خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی، بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
8. خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود، بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
9. خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی، بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10. خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مقاله را برای دوستانت نخواندی، بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟
تکرار پیوسته قرآن، شیوه اهل بیت علیهم السلام
امام سجاد (ع) هنگامی كه سوره حمد را قرائت میكردند به آیه «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» میرسیدند، آن قدر این آیه را با خضوع ویژهای تكرار میكردند، كه نزدیك بود روح از بدنشان مفارقت کند و آن حضرت آنچنان با صدای زیبا و شیوا قرآن میخواندند كه وقتی سقّاها «آب رسانها» از كنار خانهاش عبور میكردند، همان جا توقّف مینمودند تا صدای دلنشین آن حضرت را بشنوند.
امام صادق (ع) با حالت ملكوتی خاصی آیات قرآن را در نماز تلاوت میكردند، كه از حال عادی خارج میشدند، روزی چنین حادثهای رخ داد، هنگامی كه حالت عادی خود را باز یافتند، حاضران پرسیدند:
این چه حالی بود كه به شما دست داد؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: پیوسته آیات قرآن را تكرار كردم، تا اینكه به حالتی رسیدم كه گوئی آن آیات را به طور مستقیم، از زبان نازل كننده قرآن شنیدهام.
حضرت رضا (ع) آنچنان با قرآن انس و الفت داشتند كه در هر سه روز، یك بار تمام قرآن را تلاوت میكردند و میفرمودند:
اگر خواسته باشم كه در كمتر از سه روز، قرآن را ختم كنم، میتوانم ولی هرگز هیچ آیهای را نخواندهام، مگر این كه در معنای آن اندیشیدهام و دربارة اینكه آن آیه در چه موضوع، و در چه وقت نازل شده فكر كردم، از این رو در هر سه روز همه قرآن را تلاوت میكنم وگرنه كمتر از سه روز همه قرآن را تلاوت میكردم
مآخذ:
معارف در مناسبتهای اسلامی؛ ص 91
بحارالانوار: ج 84، ص 248
اصول كافی: ج 2، ص 602
قرآن کریم گنجینه داروهای روحانی است آیا می دانید داروی بیماری های غفلت، فراموشی، تکبر، شکست خوردن و … چیست؟
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا فرمود:
- هر کس 10 آیه از آیات قرآن را در یک شب بخواند از غافلین شمرده نمی شود.
- هر کس 50 آیه از قرآن را بخواند از ذاکرین شمرده می شود.
- هر کس 100 آیهاز قرآن را تلاوت کند از قانتین شمرده می شود.
- هر کس 300 آیه از قرآن را قرائت کند از فائزین شمرده می شود.
- هر کس 500 آیه از قرآن را بخواند از مجتهدین شمرده می شود.
- هر کس 1000 آیه بخواند قنطاری از نیکی برای او نوشته می شود.
مقدار قنطار 15000 مثقال طلا است و مثقال در نزد خداوند معادل 24 قیراط است که کمترین آن مانند کوه احد است و بزرگترین آن در نزد خدا به بزرگی آنچه میان آسمان و زمین است می باشد.1
این داروخانه با نسخه های شفابخش تقدیم جانتان باد.
عثمان بن عفان به عیادت ابن مسعود كه در بستر بیمارى افتاده بود آمد و پرسید: از چه گله دارى ؟
گفت : از گناهانم.
پرسید: چه مى خواهى ؟
گفت : رحمت خداى را.
پرسید: اجازه مى دهى طبیب برایت بیاورم ؟
گفت : طبیب مرا مریض كرده است
پرسید: آیا اجازه مى دهى هدیه اى تقدیم كنم ؟
گفت : آن روزى كه نیاز داشتم، دریغ كردى حالا كه نمى خواهم مى دهى ؟
عثمان گفت : اگر خودت نمى خواهى به فرزندان ببخش تا وضعشان سامان یابد.
ابن مسعود گفت: من به آنها دستور داده ام، سوره واقعه را بخوانند؛ چون از پیامبر اكرم شنیدم : هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند، هیچ گاه فقیر نخواهد شد.*
منبع:
* من قرا سوره الواقعه كل لیله لم تصبه فاقه ابدا
برگرفته از:
حسن زاده آملی،صراط سلوك ، ص 104
امام عسکری علیهالسلام با وجود همه این فشارها و نظارتها و مراقبتهای بیوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام میداد که میتوان آنها را بدینگونه خلاصه کرد:
1. کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکال ها و شبهه های مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى؛
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیکها و ارسال پیامها؛
3. فعالیت های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارتها و مراقبت های حکومت عباسى؛
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بهویژه یاران خاص خود؛
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرمی شیعیان؛
7. (و از همه مهمتر) آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.
از آنجا که غائب شدن امام و رهبر، یک حادثه غیرطبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار است، پیامبر اسلام و امامان پیشین، بهتدریج مردم را با این موضوع آشنا میساختند و افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند.
این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری- علیهماالسلام- که زمان غیبت نزدیک میشد، به صورت محسوستری به چشم میخورد؛ چنانکه در زندگی امام هادی -علیهالسلام-، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام میدادند و کمتر شخصاً با افراد تماس میگرفتند.
این معنا در زندگی امام حسن عسکری علیهالسلام جلوه بیشتری یافت؛ زیرا امام از یکسو، با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی -عجلاللهفرجه-،او را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان میداد و از سوی دیگر تماس مستقیم با خود آن حضرت روزبهروز محدودتر و کمتر میشد، تا آنجایی که حتی سخنان خود را با اصحاب از پشت پرده بیان میکردند و حتی در خود شهر سامرا نیز به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ میدادند و بدینترتیب آنان را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده میساختند. این همان روشی است که بعدها امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در پیش گرفتند و شیعیان را بهتدریج برای دوران غیبت کبری آماده ساختند.
گاهی در خلوت تنهایی
در هیاهوی رابطه ها و دوستی ها و دشمنی ها، در میان جمع اطرافیان، در کنار عقاید و افکار و نظرات و اندیشه های متفاوت، بد نیست گاهی سری به خلوت تنهایی خودت بزنی.
از قالب آن آدم مدنی و اجتماعیِ غرق در رابطه ها و رفت و آمدها و داد و ستدها دربیایی و خودِ خودت بشوی.
تنهای تنها، خودت و خدای خودت، و آن وقت نفْست را بر ترازوی محاسبه بگذاری و سنگینی توشه ات را بسنجی.
در خودت دقیق شوی و زیبایی و زشتی روحت را، زلالی و زنگار گرفتگی دلت را و همه خوبی ها و بدی هایت را در آینه دین ببینی و ببینی که کجای این عالم ایستاده ای؟ چه می خواهی؟ چه کرده ای و حالا چه باید بکنی؟
وقتی از این محاسبه نفْس به جامعه باز گردی، بیدارتر و هشیارتر خواهی بود و پله های کمال را بهتر خواهی پیمود و همراه خوبی خواهی بود برای آنها که همراه تواند.
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
غرق تلاطم شده بحر محیط
یک سره درد است بساط بَسیط
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین
محمدشریف صادقی (وفا)
1. انسان به طور طبیعی تمایل به آسان ترین راه دارد . اگر در برابر این تمایل ایستادگی کنید ، نیرومندتر و تواناتر می شوید.
2. خستگی جسمی و روحی ، انسان را ضعیف و ترسو می کند.
3. اگر ما با مردم همان گونه که هستند رفتار کنیم ، آنان با همان خصوصیاتی که دارند باقی می مانند. اما اگر آن طور رفتار کنیم که باید باشند ، آنان بهتر خواهند شد.
4. هر کس توان دیدن زیبایی را حفظ کند، هرگز پیر نمی شود.
5. ترس از زندگی، بیماری دلخواه قرن بیستم است.
6. سلامتی بدن از کمی رشک بردن است .
7. کسی که می خواهد سالم بماند باید سکوت کند.
8. ارتباط با افراد محزون و مأیوس ، ما را افسرده و ناامید می سازد.
9. کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریحات بیابند، دیر یا زود ناگزیرند فرصت خود را صرف معالجه کنند.
10. هنگامی که خار پریشانی در قلبت فرو می رود، آن را با تیغ مراقبه بیرون بیاور.
11. سلامت نفس ، در سایه جنگ با نفس اماره حاصل می شود.
12. تبسم خرجی ندارد ولی سود بسیاری دارد.
13. چهره شاداب همان اندازه برای انسان خوب است که هوای سالم و لذت بخش.
14. سلامتی ، شادی و عملکرد عالی از طریق کنترل کامل افکار، اعمال و شرایط پیرامونتان به وجود می آید.
15. جسم شما معبد روح شماست. با محبت و دقت از آن مراقبت کنید.
درباره اثرات فوق العاده ذکر خدا، آیت الله العظمی بهجت با استناد به آیاتی از قرآن میفرمایند:
در «ذِكْرُ اللّه» و یاد خدا، اهلش مى دانند كه چه اتّفاقى مىافتد! همین قدر خودش، خودش مىشود، «و ز یاد او چنان شدم كه او شدم» چنان كه خداوند سبحان مى فرماید: «كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْههُ»(17) و نیز مىفرماید: «فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (18) و آیهى شریفه ى «أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـلـئِنُّ الْقُلُوبُ» (19)؛ به حسب حصرِ مستفاد از تقدیم ما حَقُّهُ التَّأخیرُ، سبب اطمینان و آرامش دل ها را منحصراً ذكرُ اللّه مى داند، و از میان اسماء هم خصوص «اللّه» ذكر شده است. عجب آیهاى است كه جامعیّت و مانعیّت دارد!
بنابراین، آیا ما كه آرامش نداریم، مىتوانیم بگوییم ذاكریم؟!
حضرت رسول صلى علیه و اله و سلم فرمود: وقتى معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به بچه تعلیم داد خداى متعال آزادى (از آتش جهنم ) را براى بچه و پدر و مادرش و براى معلمش بنویسد.
و روایت شده كه پیامبرى از پیامبران خدا بر قبرى كه صاحبش عذاب مى شد مرور كرد سپس مدتى بعد از آنجا گذشت ، او را در عذاب ندید، اصحابش از سبب بر طرف شدن عذاب از او سئوال كردند، آن حضرت فرمود: او بچه اى را از خود به یادگار گذاشته و مادرش او را پیش معلم آورد و معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به او تلقین كرده ، پس من حیا مى كنم مردى را عذاب كنم كه بچه اش بگوید بسم الله الرحمن الرحیم (و نام مرا به عنوان رحمانیت و رحیمیت ببرد و از رحمانیت و رحیم بودن من نیست كه كسى را عذاب كنم كه فرزندش نام مرا به این عنوان ببرد).
و از حضرت رسول (ص ) نقل است كه فرمود: كسیكه كاغذى را كه بسم الله در آن نوشته براى احترام به پروردگار از مصدقین و تصدیق كنندگان به حساب مى آید، و عذاب از پدر و مادرش تخفیف داده مى شود اگر چه مشرك باشند.
و فرمود: كسى كه در اول وضویش بسم الله بگوید جمیع بدانش طاهر شود و از این وضو تا وضوى بعدى كفاره گناهانش مى گردد، و كسى كه بسم الله نگوید بدنش (از گناهان ) پاك نشده مگر همانجا كه آب به آن رسیده است .
علت نامگذاری ماه صفر:
ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است. در دوران جاهلیت آن را ناجز مینامیدند. صفر از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی است.
در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از "صُفْرَة(زردی)” گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
دلیل دیگر اینکه از "صِفْر(خالی)” گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، روانه جنگ میشدند و شهرها خالی میشد.
این ماه، معروف به نحوست است. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره ماه صفر چنین نقل شده است: هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او میدهم .
شاید سبب آن، واقع شدن وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است در آن، هم چنان که نحوست دوشنبه به این سبب است. و یا به جهت آن است که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذی قعده، ذی حجّه و محرم الحرام) واقع شده که در آن سه ماه، حرب و قتال نبوده و در این ماه، شروع به قتال مینمودند
چگونگی رفع نحوست این ماه :
برای رفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدقات و ادعیه و استعاذات وارده نیست. و اگر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایی را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرمود: یا شدید القوی، و یا شدید المحال، یا عزیز، یا عزیز، ذلّت بعظمتک جمیع خلقک، فاکفنی شَرّ خلقک، یا محسن، یا مجمل، یا منعم، یا مفضل، یا لا اِله الّا اءنت، سبحانک إ نّی کنتُ مِن الظّالمین، فاستجبناله و نجّیناهُ من الغمّ، و کذلک ننجیِ المؤ منین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین
یکی از ختمهایی که بسیار مورد توجه واقع شده و برآن تأکید شده وامروز میتوانید آن را شروع کنید ختم واقعه میباشد.
روز اول یک سوره واقعه ** روز دوم دو سوره واقعه **روز سوم سه سوره واقعه تا روز چهاردهم به همین ترتیب به شماره روزها سوره واقعه خوانده میشود یعنی روز چهادهم 14 سوره واقعه خوانده میشود این سورهها را میتوان در طول روز وبه مرور زمان خواند .
ماه صفر در نزد شیعیان
شیعیان إثنی عشری و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگواری سال میدانند. زیرا در ابتدای این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحی و روانی و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طوری که یکی از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختیهای طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.
بنا به روایت علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگواری میپردازند. در بسیاری از مراسمها و محافل مذهبی، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامی میدارند و در آنها به عزاداری مشغول میباشند.
تمام احکام و اعمالی که از جانب خداوند برای ما قرار داده شده است؛ دارای فضایل و فلسفههایی است که ما برخی را میدانیم و خیلیها را نیز نمیدانیم. ولی چیزی که مسلم است این که هیچ عملی بدون حکمت نیست. یکی از مواردی که ما انجام میدهیم، نماز است. برای نماز فلسفههای بسیاری ذکر شده است که در اینجا به یکی از حکمتهای نماز عصر اشاره میکنیم.
اولین کسی که نماز عصر را برپا کرد، حضرت یونس(علی نبینا و آله و علیهالسلام) بود. وقتی که آن حضرت از شکم ماهی آزاد شد آن ساعت، وقت نماز عصر بود.
حضرت یونس(علیهالسلام) دید از چهار تاریکی نجات یافت(تاریکی لغزش، تاریکی شب، تاریکی زیر دریا و تاریکی شکم ماهی) و به خاطر شکر این نعمتها، 4 رکعت نماز گزارد و این اشاره است به بنده مومن، که چهار ظلمت در پیش دارد:
1- ظلمت معصیت 2 - ظلمت قبر 3- ظلمت قیامت 4- ظلمت دوزخ .
و بنده مومن وقتی این چهار رکعت نماز را اقامه کند، با هر رکعت از یک ظلمت رها میشود .
بارالها ما را از همه تاریکیهای دنیا و آخرت در امان بدار.
برگرفته از: کشف الاسرار، ج1،ص 654 .
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی …
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمانجستجو نمیکردیم
اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود …
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ….
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم….
اگر عشق نبود
اگر کینه نبود ؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
اگر خداوند؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
انگاه نمیدانم
براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت
دکتر شریعتی
پوشش زن ایرانی همیشه تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام پوششی مناسب، موقر و راحت بوده است؛ لباسهای زنان ایرانی، از جنس بسیار مرغوب، كار شده و با رنگهای بسیار شاد تهیه میشده و تا مچ دست و پاها را میپوشانده است.
دقیق نمی دانم چند سالش بود اما آرایش غلیظ صورتش چند سالی بزرگتر نشانش می داد، صورتش را برنزه كرده بود، یك شال حریر روی سرش گذاشته بود، سر نه، پشت سرش گذاشته بود، موهایش را دكلره كرده بود، سفیدِ سفید مثل موهای مادربزرگ ها؛ دخترك، صورتش را با آرایش رنگین كرده بود.
هم دلم می خواست نگاهش كنم و هم می ترسیدم كه هر آن تكه ای بپراند، خودم را سرگرم مناظر بیرون از اتوبوس كردم اما هر از گاهی هم زیر چشمی نگاهش می كردم تا اینكه متوجه شد و با لحنی پرخاشگرانه گفت آدم ندیدی…
فقط چند جمله یواشكی و زیر لب جوابش را دادم، چون اگر حرفی میزدم در جواب می شنیدم؛ هرچه دلم میخواهد میپوشم؛ من میخواهم آزاد باشم و راحت؛ به كسی چه مربوط است كه من چه میپوشم؛ تو را در گور من نمیخوابانند؛ اینها جملاتی است كه شاید بارها و بارها شنیده باشیم؛ اما آیا از خود پرسیدهاند كه كدام آزادی به تو میگوید گوهر با ارزش وجودت را در معرض دزدادن آبرو بگذار؟!
امثال این دختر امروز در جامعه ما زیاد است.
مانتوهای تنگ و چسبان و بعضا نازك، شال های چند سانتی، شلوارك های كوتاه و … چند سالی است كه گریبانگیر برخی دختران ما شده است و گویا ما یادمان رفته كه ایرانی هستیم و مسلمان.
پوشش زن ایرانی همیشه تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام پوششی مناسب، موقر و راحت بوده است. لباس های زنان ایرانی، از جنس بسیار مرغوب، كار شده و با رنگ های بسیار شاد تهیه میشده و تا مچ دست و پاها را میپوشانده. لباسی كه نشانگر وقار و حیای یك زن متمدن ایرانی در جهان است. هویت تاریخی زن ایرانی در جهان منحصر به فرد و برجسته می باشد.
ایرانیان از دیرباز به پاكدامنی اهمیت میدادند و زنان ایرانی پوشیده با چادر یا پوششهای دیگری كه موها را میپوشاند و سر تا پا را در بر میگرفت، در میان مردان ظاهر میشدند. در یك مهر سنگی استوانهای كه از دوره هخامنشی برجای مانده و اكنون در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود، شاهزاده ایرانی و ندیمههایش دیده میشود كه شاهزاده خانم، چادر و ندیمهها سرپوش یا سربند دارند.
در طرحی كه روی سنگی در ارگیلی تركیه نقش بسته است، زن ایرانی با پوشش چادر و سوار بر اسب دیده میشود. حتی سرپوشهای پارچهای دوره هخامنشی از زیر برفهای منطقه پازریك روسیه پیدا شده است.
ایرانیان از ۱۰ هزار سال پیش دارای تمدن بودهاند. نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی در غار كمربند، نزدیك بهشهر، یافت شده است كه به ۷ هزار سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد. به علاوه، در قدیمیترین بخشهای شهر باستانی شوش، كه در خوزستان قرار دارد، سوزنهای سوراخدار پیدا شده است.
این دستاوردهای و نوآوریهای دیگری كه در دورانهای بعدی رخ داد، صنعت پارچه و پوشاك ایران را پیشتاز و سرآمد جهانیان كرد. جالب است بدانید اسكندر مقدونی، با آنكه به ایران حمله و آن را اشغال كرده بود، لباس ایرانی میپوشید.
ایرانیان نخستین مردمانی بودند كه كت آستیندار و شلوار میپوشیدند. مردمان تمدنهای دیگر، بابلیها، آشوریها، یونانیها و رومیها، شلوار نمیپوشیدند. ایرانیان حتی نوعی شلوار ویژه سواركاری نیز داشتند كه تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته میشد.
همه این شواهد، هویت اصیل، ایده آل و بی نظیر پوشش ایرانی را در تاریخ جهان مینمایاند. اما پرسش اینجاست كه با این همه سابقه درخشان فرهنگی، چرا دختر ایرانی امروز، احساس بی هویتی میكند و دچار یك ایدئولوژی بی بند و باری میگردد، تا جایی كه خود را همچون عروسك های غربی بزك كرده و با هزار توجیه نابخردانه در معرض نمایش عمومی میگذارد؟
مگر ما چه كم داریم كه فرزندان ما الگوهای غربی را میپذیرند و دنباله روی مانكن های بی بندوبار غربی رفتهاند. مگر نه این است كه جوامع غربی تا آنجا به راه انحطاط رفتهاند كه معیارها و ارزش هایشان از اصالت اخلاق و انسانیت به قساوت امیال شهوانی و اغراض پست نفسانی رسیده است.
چرا برای دختر امروز ایران، ارزش ها رنگ میبازد، همیشه یادمان باشد كه این دختران و پسران از غرب نیامدهاند، آنها مردان مریخی و زنان ونوسی نیستند، آنها فرزندان ایران هستند، همان خواهران و برادران ما.
برای آنها چه كرده ایم و آنها را به چه راهی كشانده ایم. رفتار جوانان امروز ما، یك واكنش اجتماعی است به عملكرد دست اندركاران فرهنگی ما در این سال ها. جملهای میدیدم از بیانات رهبر معظم انقلاب كه در سال های اوایل انقلاب فرموده بودند: «بازگشت به فرهنگ منحط غرب محال و محكوم است.»
ایشان همواره در بیاناتشان، نگران اوضاع فرهنگی كشور بودهاند و نسبت به برخی سیاست گذاریها و حركت های دست اندركاران امور فرهنگی و نتایج عملكرد آنها ابراز نارضایتی نمودهاند. حضرت آیت الله خامنهای همواره این تفكر غرب را كه معتقد است، زن برای حضور و فعالیت در جامعه نباید حجاب داشته باشد، مطلقا مردود دانسته و با طرح این پرسش میفرمایند:
«… سوال من این است که با برداشتن چادر در کشور ما زن های (پیش از انقلاب) تا چهاندازه در فعالیت های اجتماعی شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش، فرصتی داده شد، تا زن های ما در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند.
زن های ایرانی زمانی وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دست های توانای خود متحول کردند و مردهای این کشور را به دنبال خود به میدان مبارزه کشیدند، که چادر سرشان کردند.»
بنیانگذار كبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) نیز در خصوص حجاب و شأن زن در صحیفه نور ج۵ چنین میفرماید:
«… در اسلام زن باید حجاب داشته باشد… ما نمىتوانیم و اسلام نمىخواهد كه زن به عنوان یك شى ء و یك عروسك در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ كند و از او انسانى جدى و كارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمىدهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و آلت هوسرانى باشند.»
اسلام و فلسفه پوشش
شهید مطهری در كتاب مسئله حجاب در این باره میگوید:
… فلسفه پوشش اسلامی به نظر ما چند چیز است. بعضی از آنها جنبه روانی دارد و بعضی جنبه خانه و خانوادگی، بعضی دیگر جنبه اجتماعی و بعضی مربوط است به بالا بردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او…
حجاب در اسلام از یك مسئله كلی تر و اساسیتری ریشه میگیرد و آن این است كه اسلام میخواهد انواع التذاذهای جنسی، چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر به محیط خانوادگی و در كادر ازدواج قانونی اختصاص یابد، اجتماع منحصرا برای كار و فعالیت باشد. برخلاف سیستم غربی عصر حاضر كه كار و فعالیت را با لذتجوییهای جنسی به هم میآمیزد، اسلام میخواهد این دو محیط را كاملا از یكدیگر تفكیك كند.
با این تفاسیر آیا این مسئله آنقدر حائز اهمیت نیست كه نسبت به اصلاح برخی قوانین و سیاست های فرهنگی عزم جدی داشته باشیم. به نظر میرسد قوای سه گانه ما باید با تعامل با یكدیگر هر چه زودتر نسبت به اصلاح وضعیت آشفته فرهنگی كشور تصمیمات عملی و جدی بگیرند.
ما باید نسبت به رفتار فرهنگی اجتماع خود بسیار حساس و هوشیار باشیم جامعه جوان ما تشنه آموختن و امتحان كردن است، نباید اجازه دهیم تا محصولات غربی، خوراك جوانان ما و جوانان ما، خوراك محصولات غربی گردند.
در فلسفه پوشش ایرانی، اصل، بر حیا، مصونیت، حفظ و مراقبت از زیبایی ست. اما در فلسفه پوشش غربی اصل بر بی قیدی، تظاهر، فریب و خود فروشی است. نوعی آزادی كاذب سیاستمدارانه برای استعمار فكری زنان.
خیلی از جوانان ما به دلیل بی اطلاعی از چگونگی پوشش اصیل ایرانی و نبود تعریف و اجرای مدرن این نوع پوشش در جامعه مبادرت به استفاده از پوشش های غربی نمودهاند. با این تفاسیر اگر در جامعه ایرانی اسلامی ما برخی به این نتیجه رسیدهاند كه باید خود را نیمه عریان كنند یا لباس های بسیار تنگ غربی بپوشند، باید دید كه این مسئله از كجا نشأت گرفته است.
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در قنوت نمازها:
اللهم اغفر لنا و ارحمنا و عافنا و اعف عنا و أغننا عمن سواک و انصرنا علی من عادانا و أصلح امر آخرتنا و دنیانا و اقض حوائجنا یا لطیف، یا أهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: خدایا! ما را ببخشای و با ما مهربان باش و به ما عافیت بده و از ما بگذر و ما را از غیر خودت بی نیاز کن و ما را بر دشمنان پیروز کن و کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن و نیازهای ما را برطرف کن، ای مهربان! ای اهل تقوا و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در آخرین سجده نمازها:
وافعل بنا ما أنت اهله، و لاتفعل بنا ما نحن اهله، یا اهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته و اهل آنی، نه آنگونه که ما شایسته آن هستیم. ای اهل تقوی و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
اخیرا سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است.
او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند:
من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها". در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.
براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم.
سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.
سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.
من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.
من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.
من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.
هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.
غدير دريايى از معارف است. فقه، فرهنگ، كلام، اخلاق و تفسير، همه را دارد؛ ولى دريغ كه گوهرهايش تا كنون استخراج نشده است، هر چند دستان سخاوتمند امواج غدير گاه دانههاى گرانبهايى را به ساحلنشينانش ارزانى داشته است.
در اين نوشتار بر آنيم نگاهى به فقه غدير افكنيم، پيش از ورود به بحث توجه به چند نكته ضرورى مىنمايد:
.1 مراد از فقه غدير اعمال مستحب اين روز است. روايات سى و شش عمل را در اين روز مستحب شمردهاند كه ما آنها را به ترتيب حروف الفبا ارائه مىكنيم.
.2 اين تعداد حكم براى يك روز نشان از اهميت، حساسيت و عظمت آن دارد. در اسلام براى هيچ روزى، هر چند بسيار مهم و مقدس، اين تعداد حكم ارائه نشده است. در برخى از روزهاى مهم مانند فطر و قربان، عرفه و مباهله اعمال متعددى مستحب شمرده شده، ولى اگر همه آنها را به يكديگر ضميمه كنيم، با مستحبات غدير برابرى نمىكنند.
.3 دومين ويژگى فقه غدير جامعيت است. در هر زمينهاى عملى وارد شده، اعمالى جامع و بى كم و كاست؛ از عمل عبادى تا برنامه سياسى همايش و طرح اقتصادى ايجاد مساوات همه در فقه غدير گرد آمده است. گستردگى و غناى اين اعمال چنان است كه مىتوان گفت در آينه فقه كامل غدير كمال دين تجلى يافته است.
.4 سومين ويژگى فقه غدير اين است كه براى اعمال آن فضيلتهاى منحصر بفرد قرار دادهاند؛ كه در جاى ديگر به چشم نمىخورد و اين حتى از فضيلتهاى ماه رمضان نيز بيشتر است. مرحوم ميرزا جواد آقا تبريزى مىگويد: «فضيلتى كه براى روز غدير وارد شده نسبت به فضيلتهاى ماه رمضان زيادتر است.»
در خلال اعمال غدير به برخى از اين فضيلتها اشاره خواهد شد.
.5 چرا اين حجم از اعمال را، با آن همه فضيلت، براى روز غدير قرار دادهاند؟ امام صادق (ع) در پاسخ بدين پرسش مىفرمايد: «اعظاما ليومك؛ تا با اين اعمال روز غدير را بزرگ بدارى».
اين سخن امام ششم(ع) دو حقيقت را آشكار مىسازد: يكى اينكه بايد روز غدير را بزرگ داشت و ديگر اينكه بزرگداشت غدير با انجام دادن اعمال ويژه اين روز تحقق مى يابد.
دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت -امام هادی- علیه السلام در نیمه ماه ذیحجه سال 212 هجری قمری و در شهر مدینه چشم به جهان گشود. نام او را “علی” نهادند و پدربزرگوارش، امام جواد(ع)، برای ایشان کنیه “ابوالحسن” را برگزید.
امام هادی(ع)، 6 سال و چند ماه داشت که معتصم، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند و نقشه شهادت امام را طرح کرد.وقتی امام علی ابن محمد الهادی(ع)، به سن هفت سال و یازده ماه ونیم رسید به مقام امامت نایل آمد و دوران امامتش با خلافت 6 خلیفه عباسی مقارن بود.تبعید ایشان در سال 234 هجری قمری اتفاق افتاد و آن حضرت 20 سال و اندی در سامرا به سر بردند.
دوره امام هادی(ع) به خاطر ویژگی های خاص سیاسی، علمی و فرهنگی دوره ای دیگر است که در آن علاوه بر تدبیر برای آینده شیعه از لحاظ سیاسی و عقیدتی، تحکیم پایه های فرهنگی و انتقال کامل دستاوردهای تمام دوران امامت انجام گرفته و مرحله نوینی برای شیعه آغاز گردیده که در نوع خود نقطه عطف بسیار مهمی است.
پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام)، رویکرد عباسیان نسبت به ائمه در ظاهر نیز روی به تندی و شدت گذاشت. امام جواد (علیه السلام)، به بغداد فراخوانده شد و مأمون به رغم اکراه امام جواد (علیهالسلام)، با هدف کنترل هر چه بیشتر امام و نیز بازسازی چهره خود در جامعه به عنوان قاتل حضرت رضا (علیه السلام)، دخترش را به عقد امام جواد علیه السلام درآورد و بدین ترتیب شبکه جاسوسی خود را تا عمق خانه امام نفوذ داد.
هر یک از ائمه علیهم السلام در دوره خود براساس تدابیر مقتضی و مناسب با حوادث و تحولات اجتماعی و سیاسی و فکری، جهت هدایت شیعیان و حفظ خط اصلی اسلام ناب، اقدامات بسیار سنجیده ای را انجام داده اند. به نحوی که با وجود حاکم بودن شرایط سخت و اختناق سیاسی، تشیع به عنوان خطی روشن که متمایز با اکثریت حاکم بود، موجودیت خود را حفظ کرد.
قرن سوم در جهان اسلام، قرن نوینی از نظر علمی و فکری بود که حرکت جامعه به سوی رشد علمی و فرهنگی با رویش اندیشه های جدید کلامی و ورود شبهات مختلف عقلی و فلسفی که متأثر از نهضت ترجمه بود، مرحله ای متمایزتر از گذشته را در پیش روی قرار داده بود.دوره امام هادی(ع) دوره ای است که اختناق شدید سیاسی و شیوع شبهات فکری و عقیدتی، دو پدیده مهم آن به شمار می رود.دوره خطیری که مکاتب و فرقه های مختلف علمی با اختلافات و تنازع، درحال تولید علم براساس اندیشه های خود بودند و نابسامانی فکری تمام جهان اسلام را به خاطر شیوع شبهات گرفته بود.
به این دلیل، دوره امام هادی(ع) از لحاظ علمی برای آینده جهان اسلام اهمیت خاص داشت، و آن حضرت می بایست به گونه ای بنیان های علمی مکتب اهل بیت(ع) را تأسیس و سازماندهی می کرد که تا قرن های آتی، نیازهای فکری و سیاسی را پاسخ بدهد.
امام هادی(ع) بر خلاف آن که شدیدا تحت محاصره دستگاه سیاسی حاکم بود و دسترسی مردم به ایشان سخت شده بود، با زیرکی و دقت نظر الهی خود نه تنها توانست از کمند حیلهها در امان بماند، بلکه با سکونت در سامرا، علاوه بر خنثی کردن تبلیغات اطرافیان خلیفه و نیز با گرفتن فرصت هرگونه بهانهجویی از شخص خلیفه، توانست در ادامه فعالیتهای امام جواد (علیه السلام)، شبکه ارتباطی وکالت را بیش از گذشته ساماندهی، تثبیت و تقویت کند و از طریق بسط تشیع به شیوه مکاتبهای، موجبات آشنایی شیعیان را با شرایط آتی، خصوصاً شرایط غیبت امام معصوم(ع)، فراهم آورد.
ایشان همچنین با حضور در مناظرات علمی که نوعاً در دربار عباسی برگزار میشد، توانست از حوزههای مختلف اندیشه اسلامی، نظیر فقه و اعتقادات پاسداری نماید و با پاسخگویی به مسائل، از بروز و گسترش هر چه بیشتر انحراف در میان عامه مسلمین جلوگیری کند.
علاوه بر مبارزه با دستگاه جور حاکم، فراز دیگر زندگی امام هادی علیه السلام را مبارزه با جریانات انحرافی تشکیل می دهد که میتوان به مبارزه سخت و قاطع ایشان با غُلات(1) اشاره کرد.مبارزه امام با غُلات و سران آنان، از آنچنان اهمیتی برخوردار است که شباهت زیادی با مبازره حضرت علی (ع) با خوارج دارد. مبارزهای که به کور شدن چشم فتنه انجامید و این کار تنها از یک امام معصوم(ع) برمیآمد.
——————
1- غُلات عدهای از افراد سودجو و منحرف بودند که وقتی اقبال مردم به امامان را دیدند، از محصور بودن ائمه در شهرهای نظامی نظیر سامرا سوء استفاده کردند و با ادعای اعتقاد به خدایی و یا نبوت امامان، در شهرها و بلاد اسلامی، خود را نمایندگان و جانشینان آنان معرفی کرده، خواستار ریاست بر مردم شدند و چشم طمع به اموال مردم و وجوهات شرعی دوختند. شدت عمل ائمه در برخورد با این گروه کمنظیر است./منبع:شبستان
در سفرى به همدان ، خدمت عالم بزرگوار آقاى حاج ملاعلى همدانى قدّس سرّه رسیدم و از ایشان داستان عجیب و جالبى شنیدم كه فرمود: روزى وارد صحن امام حسین علیه السلام شدم دیدم گوشه اى شلوغ است ، جلو رفتم و سؤ ال كردم چه خبر است ؟ بچه اى را نشان دادند و گفتند: از مناره صحن بالا رفته و از آنجا به پائین پرت شده است ، پدر این طفل كه حمّال است در وسط زمین و آسمان خطاب به بچّه كرده كه بایست ، همانجا مانده و آنگاه او را سالم پائین آورده اند.
از پیرمرد با تعجّب سؤ ال كردم چه چیز باعث شده شما به این مقام برسى ؟
گفت : این كار مهمى نیست ، ما اصرار كردیم گفت : رمز این كار این است كه من از اوّل بلوغ سعى كرده ام هر چه خدا فرموده عمل كنم ، امروز من هم یك چیز از او خواستم ، خداوند عزیز و قادر قبول كردند.
نام كتاب : خاطرات
اثر :استاد قرائتى
قرآن کریم یکی از حالات دعا را، اضطرار، پریشانی و ترس ذکر کرده، و از سوی دیگر آمده: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» چگونه انسان با ترس و پریشانی دعا کند، در حالی که یاد خدا مایه آرامش است؟
پاسخ :
یکی از مسائلی که در همه ادیان به خصوص دین اسلام مورد توجّه خاصّ قرار گرفت، مسئله دعا و راز و نیاز با خالق جهان است، انگیزه دعا این است که بشر چون از هر نظر ناتوان محض، و نیازمند و … بوده، و از طرفی در محیطی زندگی میکند که محلّ حوادث و هدف بلاها و عوارض جسمی و روحی و دچار اذیتهای انسانی و حیوانی و درونی و بیرونی می باشد؛ و با توجّه به این که آرزوی او ترقّی و تکامل و رسیدن به کمالات دنیوی و اخروی است، و بالاترین هدفش آن است که به درجة اعلایی از انسانیت و عبودیت برسد، چارهای نیست جز اینکه دست به دعا بردارد، و از خالق هستی مدد طلبد.
تضرّع به طوری که راغب در مفردات گفته به معنای اظهار بیچارگی، و درماندگی است. به همین جهت در مقابل آن، خفیه را به کار برده که معنای پوشیدگی است.[1] به عبارت دیگر؛ تضرّع به معنای اظهار ضعف و ذلّت است، و خفیه به معنای پنهانی و پوشیده داشتن است. بنابراین آیة اول، دو آداب از آداب دعا را متذکر شده است: 1. خشوع و تواضع داشتن در برابر خدا، 2. پنهانی دعا کردن تا مبادا دچار ریا شویم.
امّا ذکر؛ یعنی حضور و ظهور چیزی در قلب، یا گفتار و در مقابل آن نسیان و فراموشی است، و ذکر مراتبی دارد: ذکر زبانی و ذکر قلبی.[2]
و اطمینان قلبی به معنای سکون و آرامش قلب است.[3] که با دفع کردن خطوراتی که منافی خلوص و حضور قلب است، حاصل میشود. با توجّه به معانی الفاظ یاد شده، معلوم میشود که از آیات ذکر شده در سؤال معنا و مفهوم اضطرار و پریشانی و ترس استفاده نمیشود، تا تناقض حاصل شود. منظور از آرامش همان آرامش در برابر عوامل مادّی است، که غالب مردم را نگران میسازد، ولی مسلّماً افراد باایمان در برابر مسئولیتهای خویش، نمیتوانند نگران نباشند. و به تعبیر دیگر آنچه در آنها وجود ندارد، نگرانیهای ویرانگر است که غالب نگرانیها را تشکیل میدهد، امّا نگرانی سازنده که انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق و فعالیتهای مثبت زندگی وامیدارد، در وجود آنها هست و باید هم باشد، و منظور از خوف از خدا نیز همین است.
نکتة قابل ذکر این است که ظاهراً بین معنای خیفه و خفیه اشتباه شده است؛ زیرا خیفه به معنای ترس و خوف است، نه خفیهای که به معنای پنهانی میباشد. علاوه بر این مطالب، خداوند در آیه دیگر می فرماید: «اذکروا الله ذکراً کثیراً» [4] معنای آیه این است که زیاد به یاد خدا باشید، چه با زبان چه با قلب، گرچه برای دعا هم در قرآن و روایات اسلامی سفارش زیادی شده، امّا ذکر و به یاد خدا بودن، غیر از دعا کردن است، و در قرآن آمده که : «ولا تکن من الغافلین» [5] هرگز از غافلان و بیخبران از یاد خدا مباش، یاد خدا در همه حال و در همه روز و در صبح گاهان و شامگاهان، مایة بیداری دلها و کنار رفتن ابرهای تاریک غفلت از دل آدمی است، یاد خدا همچون باران بهاری است که چون بر دل ببارد گلهای بیداری، توجّه، احساس مسئولیت، روشنبینی، و هر گونه عمل مثبت و سازندهای را میرویاند.
لازم به ذکر است که: جملة الا بذکر الله تطمئن القلوب، بیان کنندة یک قاعدة فطری است و آن اینکه یگانه پشتیبان و اساس استقرار قلب بشر، در زندگی که در برابر خطرات و حوادث گوناگون استقرار و آرامش خود را نگاه دارد، و هرگز تزلزل بر آن رخ ندهد. همانا به یاد خدا بودن توجّه به عظمت کبریایی است، زیرا همّت حقیقی و هدف اصلی انسان، کسب سعادت و جستجوی گم شدة خود میباشد، و بیم و هراس او از آن است که بیخبری و غفلت بر او چیره شده، دچار شقاوت و بدبختی گردد، که چاره پذیر نباشد، و در صورتی که به یاد خدا باشد، و خاطر خود را بدان آشنا سازد، و به خود تمرین کند، که با آفریدگار انس بگیرد، و به خلوت با او بسر برد، و بر خاطر خود پردهای افکند، که از ورود و خطور اغیار محفوظ و مصون بماند، این درجه از اطمینان خاطر نهایت درجة سیر و سلوک بشری و محصول ایمان و ملکات فاضلة اوست.[6]
آیات یاد شده تعارضی با هم ندارند، زیرا در آیه اول، به ما دستور میدهد، خدا را همراه با تضرّع (اظهار ذلّت و تواضع در برابر خدا) بخوانیم و نیز برای مبتلا نشدن به ریا، پنهانی دعا کنیم. و در آیه دوم نیز به نتیجه ذکر خدا (آرامش قلب) اشاره شده است؛ که هیچ یک با هم تعارض ندارند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمة تفسیر المیزان، ج1، ص 511، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، سال 1374.
2. تفسیر نمونه، ج10، ص 210، ناشر: دار الکتب اسلامی، چاپ بیست و دوم.
پی نوشت ها :
[1] . حسن بن محمّد معروف به راغب اصفهانی، المفردات، انتشارات نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404، ص 295.
[2] . همان، ص 179.
[3] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، 1376، ج 4، ص 238.
[4]. انفال/45.
[5] . اعراف/ 205.
[6] . حسینی همدانی، سید محمّد، تفسیر انوار درخشان، تهران، کتاب فروشی لطفی، 1380 هـ ش، ج9، ص 220.
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله مهم ترین شرایط استجابت دعا، اصرار ورزیدن بر آن است؛ چه آنكه این موضوع اهمیت خواسته را نزد فرد دعا كننده می رساند؛ اما اگر فرد در آنچه كه از خدا می خواهد، اصرار نورزد، پیداست كه خود نیز میل چندانی به برآورده شدن آن حاجت ندارد. نوشته اند:
قحطی و خشكسالی، سراسر شهر مدینه را فرا گرفته بود. مردم به حضور پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله آمدند و از ایشان خواستند تا برای ریزش باران رحمت الهی دعایی بكند. رسول خداصلی الله علیه وآله از خداوند خواست تا باران رحمتش را فرو فرستد. باران بسیاری بر مدینه بارید؛ به گونه ای كه مردم از ترس سیل خدمت ایشان آمدند و گفتند: این بارندگی زیاد برای ما خطرساز است.
پیامبرصلی الله علیه وآله با دست اشاره كردند و فرمودند: «خداوندا! بارانت را به اطراف مدینه بفرست!» به سرعت ابرها پراكنده شدند و باران قطع شد. جمعی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله از ایشان پرسیدند: شما یك بار از درگاه خداوند طلب باران كردید، اما باران نیامد؛ ولی بار دوم كه دعا فرمودید، باران بارید؛ چرا بار اوّل باران نبارید؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: «اِنِّی دَعَوْتُ وَلَیسَ لِی فِی ذلِكَ نِیهٌ ثُمَّ دَعَوْتُ وَ لِی فِی ذلِكَ نِیةٌ؛ به درستی كه من [بار اوّل] دعا كردم، در حالی كه نیت [و تصمیم جدی] بر آن نداشتم؛ اما بار دوم دعا كردم، در حالی كه نیت آن را داشتم.» *
* اصول كافی، ج 2، ص 474.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره98
روز نهم ذیالحجه روز عرفه و از اعیاد عظیمه است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود خوانده و مؤید جود و احسان خود را برای ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و راندهتر و در خشمناکترین اوقات خواهد بود.
روایت شده که حضرت امام زینالعابدین (ع) شنید در روز عرفه صدای سائلی را که از مردم سؤال میکرد. فرمود: «وای بر تو! آیا از غیر خدا سؤال میکنی در این روز و حال آنکه امید میرود در این روز برای بچههای در شکم آنکه فضل خدا شامل آنها شود و سعید شوند و از برای این روز اعمال چند است:
اول: غسل
دوم: زیارت امام حسین (ع) که مقابل هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احادیث در کثرت فضیلت زیارت آن حضرت در این روز متواتر است.
و اگر کسی توفیق یابد که در این روز در تحت قبه مقدسه آن حضرت باشد، ثوابش کمتر از کسی که در عرفات باشد نیست؛ بلکه زیاده و مقدم است.
سوم: خواندن دو رکعت نماز؛ پس از نماز عصر، پیش از آنکه مشغول به خواندن دعاهای عرفه شود دو رکعت نماز بجا آورد در زیر آسمان و اعتراف و اقرار کند.
نزد حق تعالی به گناهان خود تا فایز شود به ثواب عرفات و گناهانش آمرزیده شود پس مشغول شود به اعمال و ادعیه عرفه که از حجج طاهره ـ صلواتالله علیهم ـ روایت شده و آنها زیاده از آن است که در این مختصر ذکر شود.
شیخ کفعمی در مصباح میگوید: «مستحب است روزه روز عرفه برای کسی که ضعف پیدا نکند از دعا خواندن و مستحب است. غسل پیش از زوال و زیارت امام حسین (ع) در روز و شب عرفه و چون وقت زوال شد، زیر آسمان رود و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو به جای آورد و چون فارغ شود دو رکعت نماز کند. در رکعت اول بعد از حمد توحید و در دوم پس از حمد «قُل یا اَیهَا الْکافِروُنَ» بخواند. پس از آن چهار رکعت نماز گزارد و در هر رکعت پس از حمد، پنجاه مرتبه توحید بخواند.»
این نماز همان نماز حضرت امیرالمؤمنین (ع) است.
سیاری تصور میکنند زن و شوهر چون سالهای سال در کنار هم زندگی میکنند نیازی نیست که برخی مواقع با یکدیگر مودبانه صحبت کنند در صورتی که براساس آموزههای دینی و همچنین تحقیقات صورت گرفته سخن محبت آمیز میتواند پایه های زندگی را مستحکم کند.
بر این اساس گفتوگو و سوال و جواب زن و شوهر باید مودبانه و محبت آمیز باشد، نه خصمانه و نفرت انگیز. یك مطلب مخصوص را مىتوان طورى ادا كرد كه شنونده را خوش آید و پاسخ نیكو دهد و همان مطلب را مىتوان به نحوى ادا كرد كه شنونده یا جواب ندهد یا جواب زشت و تند بدهد شاید مصداق فرق «بنشینید، بفرمایید و بتمرگید» باشد.
به مثالهای زیر توجه کنید:
خانم لیوانى براى خانه لازم دارد، او مىتواند به شوهرش بگوید:
-اگر به بازار بلور فروشها رفتید، لیوانى بخرید.
- لیوان نداریم ، عیب ندارد، توى چیز دیگرى آب مىخوریم .
- چرا براى خانه لیوان نمىخرى .
- مرد باید عاقل باشد، وقتى دید لیوان نداریم خودش بخرد.
براى خرید یك لیوان ، دهها جمله زشتتر و مودبانه تر از این مىتوان به زبان آورد. ولى توصیه این است که جملهایی را كه از همه زیباتر و مودبانهتر است ، انتخاب شود تا جوابى زیبا و مودبانه بشنود.
ویا مرد براى دوختن دكمه لباسش بگوید: مریم جان یا مریم خانم ، نخ و سوزن را لطف كنید تا دكمهام را بدوزم.
در آنصورت همسرش خواهد گفت : عزیزم لطف كنید بدهید من بدوزم.
ولى اگر شوهر بگوید: زن مگر كورى ؟ دكمه افتاده لباس مرا نمى ینى ؟
زن هم خواهد گفت : نمیدانى كه زن وظیفه ندارد دكمه بدوزد؟
همسران باید بدانند با گفتن كلمات سخیف سالهاى متمادى از همدیگر ناراحت بوده وهمچنین افسرده و دلسرد از زندگى میشوند. همچنین زن و شوهر باید در برابر كلمات تند و خشنى كه از همسر خود مىشنوند متانت و سعه صدر نشان دهند و صحنه نزاع رابه مجلس مزاح تبدیل كنند.
مهمتر از كلمات و واژهها، در ایجاد محبت یا نفرت ، آهنگ صدا و حركات دست و چشم و لب و ابرو، هنگام سخن گفتن است . آهنگ نرم و ملایم ایجاد محبت مىکند، چنانكه صداى كلفت و خشن ، ملال و نفرت مىآورد.
لب خندان و چهره شكفته و باز، شنونده را جلب مىكند، چنانكه ترشرویى و اخم ، هنگام سخنگویى ، مخاطب را دلسرد و افسرده مىكند، تلاش کنید در مكالمات روزمره خود مراعات این نكات را کنید.
وی یک نکته کلیدی؛ گفتن كلمه «چشم» در برابر تقاضاى همسر،در ایجاد محبت ، معجزه مىكند. آنهایی که از گفتن این كلمه میترسند، حتی شده این واژه را بصورت طنز بگویند.
«برگرفته از کتاب بهشت خانواده»
چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره! · چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! · چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره! · چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! · چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! · چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه ! · چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم! · چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! · چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می کنیم! · چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن! · چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم! · خنده داره اینطور نیست؟ · دارید می خندید ؟ · دارید فکر می کنید؟ این خیلی خوبه كه دارید میخندید یا فكر میكنید، چون معنیش اینه كه هنوز دارید این متنو میخونید. · این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست. · آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی ها را از لیست خود پاک می کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند. · این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره
آتئیست امروز بزرگترین خطر مشترکی است که اسلام ، مسیحیت و به طور کلی خداباوری را تهدید می کند.
واژه آتئیسم در زبان انگلیسی از واژه یونانی atheos (به یونانی: ἄθεος) مشتق شدهاست که به معنای بدون خدایان است. بیخدایی یا خداناباوری(به انگلیسی: Atheism)، در یک معنای گسترده، رد اعتقاد به وجود خدایان است. در معنایی محدودتر، بیخدایی به طور خاص موضعی است که در آن هیچ خدایی نیست. در شامل ترین معنا، بیخدایی به سادگی، بی اعتقادی به وجود هر نوع خداست. بیخدایی نقطه مقابل خداباوری است، که در کلی ترین شکل اعتقاد به وجود حداقل یک خدا میباشد.
تصویر زیر بیلبوردی است در شهر Mansfield در ایالت اوهایو آمریکا. روز به روز بر تبلیغات بی خدایان در عرصه های مختلف افزوده می شود. متاسفانه دنیای مسیحیت آزادی گسترده ای را به بی خدایان داده است که نخستین بازتاب منفی آن را خود دریافت خواهد کرد. امیدوارم روزی برسد که رهبران دینی و فرهنگی مسیحی به اشتباهات خود پی ببرند و وظیفه خود را به درستی انجام دهند . کما این که در بسیاری از کشورهای اسلامی نیز حکام اسلامی به چنین مسائلی گرفتار شده اند و در خواب ، پنبه دانه می چینند.
آنچه تاسف آور است این است که گاه در روش تبلیغی مسیحیان برای آیین خود کج سلیقگی مشاهده می شود که دلگزا است. مثلا در تابلو زیر عزیزان مسیحی شعار بزرگ آتئیست ها را تبلیغ می کنند و با جمله ای کوچک در زیر آن خواسته اند بدان پاسخی بدهند . این روش تبلیغی سبب می شود تا کسانی که نسبت به آتئیست ها توجهی نشان نمی داده اند نیز با این گونه شعارهای تبلیغاتی کلیسا جذب بی خدایان شوند و به مطالعه افکار و اندیشه های آنان ولو از سر کنجکاوی راغب گردند.
روی تابلوی فوق نوشته شده : “There is no God. Don’t believe everything you hear,”
برای تأمل و دقت بیشتر، این نوع تربیت واقعی را به نقل از خطیب دانشمند و عالم پرهیزگار، مرحوم شیخ علیاکبر نهاوندی اعلیاللهمقامه که ایشان از عالم ربانی، مرحوم حجتالاسلام آقا سیدعلیاکبر موسویخوئی رضیاللّهعنه2 نقل کردهاند، مورد توجه قرار میدهیم، باشد که قدری در ادّعاهای خود بیشتر اندیشه کنیم تا روشن شود تا چه حدّ راستگو و آمادة فداکاری هستیم:
زمانی از نجف اشرف برای انجام کاری به حِلِّه3 سفر کردم. هنگام عبور از میان بازار آن شهر، چشمم به قبّة مسجد مانندی افتاد که بر سر در آن زیارت کوتاهی از حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمان علیهالسلام بود و بالای آن نوشته شده بود: هذا مقام صاحب الزمان.4 مردم آن سامان از دور و نزدیک به زیارت آن مکانِ جنتنشان میآمدند و با دعا و تضرّع و زاری به ساحت قدس باریتعالی توسّل و تقرّب میجستند. من از اهالی حلّه علت نامگذاری آن مکان را به مقام صاحبالزمان جویا شدم. همگی به اتفاق آرا گفتند:
این مکان، خانة مردی عالم، زاهد، عابد و با تقوا به نام شیخ علی بوده که همیشه در انتظار ظهور حضرت مهدی علیهالسلام به سر میبرده است. او پیوسته نسبت به امام زمان علیهالسلام عتاب و خطاب میکرد و میگفت این غیبت از انظار در این زمان، برای چیست؟ در حالی که مخلصین شما در شهرها و اقطار عالم همچون برگ درختان و قطرههای باران فراوان هستند. در همین شهر خودمان، شیفتگان و دوستان شما بیش از 1000 نفرند. پس چرا ظهور نمیفرمایید تا دنیا را پر از قسط و عدل نمایید؟ تا آن که روزی شیخ علی با همان حال سر به بیابان نهاد و همین سخنان را آغاز کرد که ناگهان دید شخصی در هیأت عربی بَدَوی نزد او حاضر است و به او فرمود: جناب شیخ، به که این همه عتاب و خطاب مینمایی؟ عرض کرد: خطابم به حجّت وقت و امام زمان علیهالسلام است که با وجود این همه مخلص و ارادتمندی که در این عصر دارد چرا ظهور نمیکند در حالی که فقط بیش از 1000 نفر از محبان و یاران حضرت در حلّه هستند.
آقا فرمودند: ای شیخ، صاحبالزمان من هستم. با من این همه عتاب و خطاب نکن! مطلب این گونه نیست که تو فکر کردهای! اگر 313 نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر میشدم. در شهر حله که میگویی بیش از 1000 نفر مخلص واقعی دارم، جز تو و فلان شخص قصاب، کسی دوست با اخلاص من نیست. حال اگر میخواهی صورت واقع برایت مکشوف و روشن شود، برو مخلصین مرا که میشناسی، در شب جمعه به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط، مجلسی آماده ساز. فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانهات ببند. آنگاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم و واقع امر را به تو بفهمانم و آگاهت کنم که اشتباه نمودهای. چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، امام از نظر شیخ غایب شدند.
شیخ علی حلّاوی، مسرور از این ماجرا با خوشحالی فراوان به حلّه برگشت. نزد قصّاب رفت و قضیه را با او در میان گذاشت. آن دو با کمک یکدیگر 40 نفر را از بین 1000 نفری که ایشان از ابرار و منتظران حقیقی حجت غایب سلاماللهعلیه میپنداشتند انتخاب کردند و دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل شیخ بیایند تا به لقای امام عصر علیهالسلام مشرف شوند.
شب جمعة موعود فرا رسید. مرد قصاب با آن 40 نفر برگزیده به خانة شیخ علی حلّاوی آمدند و در صحن حیاط نشستند. همه با وضو، رو به قبله، در حال ذکر و صلوات و دعا در انتظار قدوم قائم منتظر علیهالسلام لحظهشماری میکردند. شیخ علی نیز طبق فرمان حضرت، قبلاً دو بزغاله را روی پشتبام بسته بود و خود در صحن حیات، در حضور میهمانان، تشریففرمایی مولا را انتظار میکشید. چون پاسی از شب گذشت، به ناگاه همگی دیدند نور با عظمت و درخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشندهتر بود، در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت. سپس آن نور به طرف خانة شیخ علی آمد تا آن که بر پشت بام منزل قرار گرفت و فرود آمد. دقایقی بیش نگذشت که صدایی از پشتبام، آن مرد قصاب را فرا خواند. مرد قصاب امتثال امر کرده، برخاست و روی بام رفت و به خدمت حضرت شرفیاب شد.
پس از چند لحظه امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود. مرد قصاب فرمان امام را اطاعت کرد. وقتی خونها در حیاط جاری شد، آن 40 نفر گمان کردند که حضرت مهدی علیهالسلام مرد قصاب را گردن زده و این خون اوست که از ناودان فرو میریزد. پس از اندکی صدایی از پشتبام به گوش رسید و شیخ علی حلّاوی را احضار فرمود. شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب سالم و سلامت روی بام در محضر امام ایستاده، امّا یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده است. در این هنگام، قصاب به امر حضرت بزغالة دوّم را نیز نزدیک ناودان سر برید و بار دوم خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد.
وقتی آن 40 نفر دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجت بن الحسن ارواحنا فداه مرد قصاب و شیخ علی حلاوی را به قتل رسانده و زود است که نوبت یک یک آنها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیهالسلام به قیمت جانشان تمام شود. از این رو بیدرنگ از جا برخاستند و از منزل شیخ علی حلّاوی گریختند. سپس حضرت رو به شیخ علی کرده، فرمودند: اینک به میان حیاط برو و به آنان بگو که به روی پشتبام بیایند تا با من دیدار کنند. شیخ علی از بام به زیر آمد و هنگامی که به صحن حیاط رسید، حتی یک نفر از آن 40 برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کردهاند. به سرعت به پشتبام برگشت و گریختن آن 40 نفر را به عرض مبارک آن حضرت رسانید.
حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب نکن! این شهر حله بود که میگفتی بیش از 1000 نفر از یاران و مخلصان ما فقط در این شهر هستند. پس چه شد که بین آن دوستان انتخابشده، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نمانده است؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن! این جمله را فرمود و از نظر آن دو ناپدید گشت. پس از این ماجرا شیخ علی حلّاوی آن بقعه را مرمت کرد و به «مقام صاحبالزمان» موسوم نمود. از آن زمان تاکنون آن مقام شریف، محل طواف مردم و زیارتگاه عام و خاص است.5
برادر و خواهرم، اینک قدری به خود بنگر که چه هستی، که هستی و کجایی؟! بیتردید آماده نبودن ما، و ادعاهای دروغین علاقمندان، راه دیدار و ظهور را ناهموار کرده است. نوجوانان و جوانان که به لطف خداوند متعال از گناهان و آلودگیها پاک هستند، بیش از دیگران به اصلاح نفس خویش بیندیشند و تلاش کنند تا آن سفر کرده هرچه زودتر باز آید و جهان را از ظلم و جور برهاند:
گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن!
گفتم چه کنم ره به سوی کوی تو یابم گفتا که برو خانة خود زیر و زبر کن!
غرق نور است و طلا
گنبد زرد رضا
بوی گل، بوی گلاب
می رسد از همه جا
مثل یک خورشید است
می درخشد از دور
شده از این خورشید
شهر مشهد پر نور
چشمها خیره به او
قلبها غرق دعاست
بر لب پیر و جوان
یا رضا یا رضاست
ای خدا کاش که من
یک کبوتر بودم
روی این گنبد زرد
شاد می آسودم
می زدم بال و پری
دور تا دور حرم
از دلم پر می زد
ماتم و غصه و غم
جابر انصارى مى گوید:
به پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم عرض كردم :
در شاءن على بن ابى طالب علیه السلام چه مى فرمایید؟
فرمود:
او جان من است !
عرض كردم :
در شاءن حسن و حسین علیه السلام چه مى فرمایید؟
حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ایشان ، دختر من است . هر كه او را غمگین كند مرا غمگین كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانیده است و خدا را گواه مى گیرم ، من در جنگم با هر كس كه با ایشان در جنگ است و در صلحم با هر كس كه با ایشان در صلح است .
اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ایشان بخوان ، زیرا كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترین اسمها است .
نام كتاب : داستانهاى بحارالانوار جلد سوم
مؤ لف : محمود ناصرى
خدا كند یقین براى انسان روزى شود! آیا آدمى هست كه مى ترسد از گرسنگى بمیرد؟! ولى باید بداند هم چنان كه امكان دارد از گرسنگى بمیرد، اگر مردن او مقدّر شده باشد، ممكن است از سیرى بمیرد.
چه قدر خوب است انسان از ناحیه ى امر روزى راحت باشد، زیرا همّ و غم روزى بدتر از زحمت كار است.
كسى كه به همّ و غم روزى مبتلاست، شب و روز كار مى كند و پیوسته غصّه ى روزى را مى خورد!
خدا كند یقین او، روزى او باشد!
آن آقا(1) با این كه منقطع بود اَشَدَّ الانْقِطاعِ او، حتّى از انقطاع طلاّب منقطع تر بود ـ زیرا آن ها راه خانه ى علما و مراجع را مى دانستند ولى او آن را هم نمى دانست ـ مى گفت:
هفتاد سال از عمرم گذشته یا بیشتر، ولى یك شب نشده است كه بگوییم، امشب شام نداریم. خدا كند هر كسى یقینِ او، روزىِ او باشد!
پیرمردى در كاروانسرایى ساكن بود. قافله اى وارد شدند و شام خوردند، مقدارى زیاد آمد، گفتند: ببینیم آیا كسى در این جا هست، جست و جو كردند و به آن پیرمرد رسیدند و به او گفتند: شام خورده اى؟
گفت: نه. گفتند: مقدارى غذا داریم، آیا میل دارى؟ گفت: اگر شكر پلو باشد مى خواهم، ولى چون غذاى آن ها پلو مرغ بود قبول نكرد.
قافله ى دیگر آمد آن ها هم غذاى دیگرى داشتند لذا باز قبول نكرد و گفت: اگر پلو شكر باشد مى خواهم.
تا این كه قافله ى سوّم آمد و آن ها پلو شكر داشتند و قبول كرد و گفت: پانزده سال است كه شام من، غیر از پلو شكر نیست!
پی نوشت:
1. مقصود آقا سیّد على قاضى طباطبایى ـ رحمه اللّه ـ مى باشد.
کم کم طلبه هایی که سر درس میان بیشتر می شن و در این میان، طلبه های سال اولی جنب و جوش بیشتری دارن. کلاً وقتی که سال اولی هستی، احساس معنوی و درونی خاصی داری. یادش به خیر وقتی ده سال پیش توی همین روزها وارد حوزه شدم، هر روز برای نماز صبح به مسجد مرحوم آقای بهجت می رفتیم که اون روزها خیلی خلوت تر بود و آقای بهجت خیلی معروف نشده بود هنوز. آقای بهجت نماز جماعت رو خیلی دیرتر از بقیه می خوند. مثلاً نماز صبح رو نزدیکی های طلوع آفتاب می خوند. یادمه یه بار یکی از دوستان طلبه ام که جسورتر از من بود بعد نماز رفت از ایشون پرسید مگه حدیث نداریم که اگه کسی نماز مغرب رو بعد طلوع ستاره ها بخونه ملعون واقع می شه؟! آقای بهجت نگاهی به این دوستمون کرد و گفت که شما مأمور به رساله اید نه حدیث!
واقعاً جواب آقای بهجت عالی بود. اگه قرار باشه هرکسی بره احادیث رو بدون داشتن علم رجال و درایه و لغت عرب و … عمل کنه دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه. هر علمی مقدمات خاصی داره و فهم حدیث هم به این راحتی ها نیست. مرحوم آقای بهجت از این نکته بینی ها زیاد داشت. کم حرف می زد ولی خیلی حرفاش پرمغز بود. واقعاً جاش این روزا خیلی خالیه.
این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت “بسم الله الرحمن الرحیم” را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!
به گزارش مهر، در خبری دیگر شرکت صهیونیستی موسوم به “دلال” (Dalal) در تولیدات جدید خود که شامل دستمال صورت و دستشویی می شود دست به اقدام توهین آمیزی زده است.
این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت “بسم الله الرحمن الرحیم” را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!
تولیدات جدید این شرکت صهیونیستی، واکنش فلسطینیان را در پی داشته و آنان خواستار برچیدن این عبارت مقدس از روی دستمالهای تولیدی شده اند.
لحدة ضرب من الجون لان صاحبها یندم فاان لم یندم فجنونه مستحكم.
ترجمه:
تندخوئى یك نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگىاش پابرجا و پایدار شده است.
شرح:
شخصى تندخو، نمیتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و اعمال و رفتار خود را مهار كند. در نتیجه، هنگام خشم و تند خوئى، دست به كارهائى عقل سالم انجام آن را نمىپذیرد: زبان به بى ادبى و فحاشى مىگشاید، دست به شكستن و پاره كردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مىزند. با دیگران نزاع و كتك كارى میكند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مىشود چه بسا دیده شده كه خشم و تند خوئى یك نفر. باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعهئى رخ داده. یا زیان و خسارت جبرانناپذیر دیگرى پیش آمده است.
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مىبرد و باعث ایجاد چنین مشكلات و مصیبتهائى میشود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست كه مرتكب چه كارهائى میشود.
البته شخص تندخو، پس از فرونشستن خشم، از كارهایى كه انجام داده پشیمان میشود و همین پشیمانى، نشان میدهد كه وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن كارهاى دیوانه وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مىشود كه در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زود گذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش كرده است.
اما اگر كسى باشد كه پس از فرونشستن خشم نیز، از انجام آن كارهاى زشت پشیمان نشود، معلوم میشود كه آن حالت دیوانگیش زودگذر و موقتى نیست، بلكه دیوانگى براى همیشه، در وجود او، باقى و پاورجا مانده است.
نام كتاب: پندهاى كوتاه از نهجالبلاغه
نویسنده : هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
دگر توان صبوري نمانده در جانم
غروب عمر غريبم دريغ نزديكست
دل شكسته و مجروح من شفا نگرفت جواب نفي طبيبم دريغ نزديكست سحر نمي رسد از ره در انتهاي شبم فراق كوي حبيبم دريغ نزديكست جواني ام به سر آمد نديدمش افسوس خموش حلم و شكيبم دريغ نزديكست گذشت عمر و نيامد خبر زپيك وصال وداع ياد مجيبم دريغ نزديكست به باد رفت دريغا تمام آمالم سؤال قبر و رقبيم دريغ نزديكست در آتش غم هجران هنوز مشتعلم كه شعله هاي لهيبم دريغ نزديكست
آیتالله العظمي صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید گفت: چادر قداست بسیار بالایی دارد و بانوان چادری در حقیقت مصداق زنان دین دار در عصر و زمانه ما بشمار می روند.
«مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ»، نه من بعد میمیرم. نه من بعدها از بین میروم. تو الآن زندهای، من هم الآن زندهام، ولی من بعدها از بین میروم؟ نه! «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ، فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ» نه یعنی خدایا الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام، من بعدها میمیرم، وقتی مُردم به من رحم کن. این چنین نیست. خدایا! الآن من مردهام. روحی تو دمیدی.
آنچه که با همه اشیاء هست، وجهالله است و وجهالله هم از بین نخواهد رفت و انسان به غیر وجه خدا اگر رو کرد، به یک امر هالک رو کرد. چرا؟ چون فرمود «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (القصص ۸۸)، این «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» یا «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ، وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَْلَالِ وَ الْاکْرَامِ» (الرحمن ۲۶ و ۲۷) که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید، که خدا میفرماید «وجه خدا باقیست» و این وجه را متصف میکند، میگوید این وجه «ذوالجلال» است، که این «ذو» مرفوع است و صفت «وجه» است، نه نعت مقطوع باشد یا خبر باشد برای مبتدای محذوف. نه، «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ، وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ» که آن وجه «ذُو الجَْلَالِ وَ الْاکْرَامِ».
خوب، همین کریمه را وقتی شما مطالعه میکنید میبینید که برداشتهای گوناگون [وجود دارد]. یکی استفاده میکند «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ»، یعنی همه میمیرند، وجه خدا باقی میماند. یا «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، همه از بین میروند، فقط وجه خدا میماند. این یک برداشتیست و صحیح. یک قدری جلوتر رفتید میبینید این آیه یک معنای دقیقتری به شما نشان میدهد. و آن این است که «هالک» مشتق است، «فانی» مشتق است. استعمال مشتق در «من قضی» (وصفی که رفع شده است) محل اختلاف است که آیا حقیقت است یا مجاز.
ولی نسبت به متلبس بعدی که همه میگویند مجاز است. «هالک» را اگر ما به معنای «سَیَهْلِکُ» بگیریم، یقینا مجاز است. «فانی» را اگر به معنای «سَیَفْنی» بگیریم یقینا است و مجاز قرینه میخواهد. وقتی جلوتر رفتید میبینید میتوان از آیه استفاده کرد که همه چیز الآن مردهاند، نه اینکه بعدا میمیرند. فقط یک چیز زنده است و آن وجهالله است. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ» نه «یَهْلِکُ». هماکنون هالک است و اگر یک مقدار جلوتر رفتید میبینید این مناجاتها یک طعم دیگر، یک مزه دیگر، یک لذت دیگری دارد.
این مناجاتها مجاز نیست. اگر در آن مناجات حضرت امیر سلام الله علیه هست که «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ»، نه من بعد میمیرم. نه من بعدها از بین میروم. تو الآن زندهای، من هم الآن زندهام، ولی من بعدها از بین میروم؟ نه! «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ، فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ» نه یعنی خدایا الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام، من بعدها میمیرم، وقتی مُردم به من رحم کن. این چنین نیست. خدایا! الآن من مردهام. روحی تو دمیدی. نظیر این صوتی که به این بوق بلندگو دمیده میشود.
این بلندگو که حرفی ندارد. آن صوت است که به این بلندگو و به این بوق میدمد. میفرماید ما بوقیم خلاصه! آن صدایی که هست صدای توست. ما ذاتا مردهایم، نه بعدها میمیریم. تو این روح را بدم، دائما بدم. «أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ» بدم که نمیرم «فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ»، نه اینکه الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام. بعدا که من مُردم به من رحم کن. نه! مثل اینکه این آینه به صاحب صورت بگوید که من جمالی ندارم. تو اگر از کنارم رد بشوی چیزی در من نیست! من چه نشان بدهم؟ فرمود «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ، وَ فىِ أَنفُسِکمُ أَ فَلَا تُبْصِرُون» (الذاریات ۲۰ و ۲۱) در درون هم وجهالله است./جهان
«مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ»، نه من بعد میمیرم. نه من بعدها از بین میروم. تو الآن زندهای، من هم الآن زندهام، ولی من بعدها از بین میروم؟ نه! «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ، فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ» نه یعنی خدایا الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام، من بعدها میمیرم، وقتی مُردم به من رحم کن. این چنین نیست. خدایا! الآن من مردهام. روحی تو دمیدی.
آنچه که با همه اشیاء هست، وجهالله است و وجهالله هم از بین نخواهد رفت و انسان به غیر وجه خدا اگر رو کرد، به یک امر هالک رو کرد. چرا؟ چون فرمود «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (القصص ۸۸)، این «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» یا «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ، وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَْلَالِ وَ الْاکْرَامِ» (الرحمن ۲۶ و ۲۷) که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید، که خدا میفرماید «وجه خدا باقیست» و این وجه را متصف میکند، میگوید این وجه «ذوالجلال» است، که این «ذو» مرفوع است و صفت «وجه» است، نه نعت مقطوع باشد یا خبر باشد برای مبتدای محذوف. نه، «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ، وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ» که آن وجه «ذُو الجَْلَالِ وَ الْاکْرَامِ».
خوب، همین کریمه را وقتی شما مطالعه میکنید میبینید که برداشتهای گوناگون [وجود دارد]. یکی استفاده میکند «کلُ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ»، یعنی همه میمیرند، وجه خدا باقی میماند. یا «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، همه از بین میروند، فقط وجه خدا میماند. این یک برداشتیست و صحیح. یک قدری جلوتر رفتید میبینید این آیه یک معنای دقیقتری به شما نشان میدهد. و آن این است که «هالک» مشتق است، «فانی» مشتق است. استعمال مشتق در «من قضی» (وصفی که رفع شده است) محل اختلاف است که آیا حقیقت است یا مجاز.
ولی نسبت به متلبس بعدی که همه میگویند مجاز است. «هالک» را اگر ما به معنای «سَیَهْلِکُ» بگیریم، یقینا مجاز است. «فانی» را اگر به معنای «سَیَفْنی» بگیریم یقینا است و مجاز قرینه میخواهد. وقتی جلوتر رفتید میبینید میتوان از آیه استفاده کرد که همه چیز الآن مردهاند، نه اینکه بعدا میمیرند. فقط یک چیز زنده است و آن وجهالله است. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ» نه «یَهْلِکُ». هماکنون هالک است و اگر یک مقدار جلوتر رفتید میبینید این مناجاتها یک طعم دیگر، یک مزه دیگر، یک لذت دیگری دارد.
این مناجاتها مجاز نیست. اگر در آن مناجات حضرت امیر سلام الله علیه هست که «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ»، نه من بعد میمیرم. نه من بعدها از بین میروم. تو الآن زندهای، من هم الآن زندهام، ولی من بعدها از بین میروم؟ نه! «مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ، فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ» نه یعنی خدایا الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام، من بعدها میمیرم، وقتی مُردم به من رحم کن. این چنین نیست. خدایا! الآن من مردهام. روحی تو دمیدی. نظیر این صوتی که به این بوق بلندگو دمیده میشود.
این بلندگو که حرفی ندارد. آن صوت است که به این بلندگو و به این بوق میدمد. میفرماید ما بوقیم خلاصه! آن صدایی که هست صدای توست. ما ذاتا مردهایم، نه بعدها میمیریم. تو این روح را بدم، دائما بدم. «أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ» بدم که نمیرم «فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ»، نه اینکه الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام. بعدا که من مُردم به من رحم کن. نه! مثل اینکه این آینه به صاحب صورت بگوید که من جمالی ندارم. تو اگر از کنارم رد بشوی چیزی در من نیست! من چه نشان بدهم؟ فرمود «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ، وَ فىِ أَنفُسِکمُ أَ فَلَا تُبْصِرُون» (الذاریات ۲۰ و ۲۱) در درون هم وجهالله است./جهان
در دین مبین اسلام، صفاتی برای زن خوب، شمرده شده است. یکی از صفات مهم ، اطاعت پذیری زن از شوهرش می باشد.
البته در جامعه ما این اطاعت پذیری از سوی بعضی از زنان، کم کم رو به فراموشی سپرده می شود، و به جای اینکه زن از شوهر خود اطاعت کند، مرد این کار را انجام می دهد و زن در جایگاه مرد قرار گرفته است.
حال در اینجا سوال پیش می آید که اگر مرد اطاعت پذیر شود و از فرامین زنش پیروی کند و هر چه او می گوید بپذیرد چه اشکالی دارد؟
اطاعت پذیری را که اسلام برای زن قرار داده است چگونه است؟
آیا شوهر هرگونه که می خواهد می تواند با زنش برخورد کند، چون که باید زن اطاعت کند؟
امیرالمومنین علی (علیه السلام) در مورد مردی که از زنش اطاعت کند اینگونه فرموده است:
شوهری که از همسرش اطاعت کند، خداوند او را از جانب صورت به طور واژگون وارد دوزخ می کند.
شخصی پرسید: این اطاعت که موجب چنین مجازاتی است کدام اطاعت است؟
امام علی (علیه السلام) فرمودند: اطاعتی (مجازات دارد) که زن از شوهر خود بخواهد، با لباس نازک به (مراکز پرجمعیت مانند) عروسی ها و مجالس ترحیم برود، و شوهرش هم، به او اجازه دهد و از سخن وی اطاعت کند. (1)
البته باید گفت که شوهر باید با همسر خود با ملایمت و مهربانی رفتار کند، و از این امر سو استفاده نکند و هر چیزی را، بر زن خود ظالمانه تحمیل نکند. اسلام دین آزادی و عدالت است که در چار چوب قوانین اسلامی، احکام و فرامین خود را برای بشریت ارائه داده است. (2)
1- برگرفته شده از روزنامه پرتو/ چهارشنبه 15 تیر 1390
2- محمد حسن براری
عجبا!
می گوید « زن حق نداشت که با مردان نشست و برخاست کند.»
من می گویم: برعکس! در محیط های پاک اسلامی این مرد بود که حق نداشت در نشست و برخاست ها از زن بیگانه بهره برداری کند.
این مرد است که همواره حرص می ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجویی خود قرار دهد.
هیچ گاه مرد به طبع خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت که این حائل از میان رفته، آن که برنده بود، مرد بوده است و آن که باخته و وسیله شده زن بوده است.
امروز که مردان موفق شده اند با نام های فریبنده آزادی و تساوی و غیره این حائل را ازمیان ببرند زن را در خدمت کثیف ترین مقاصد خویش گرفته اند.
بردگی زن امروز به چشم می خورد که برای تامین منافع مادی یک مرد، در یک موسسه تجاری، خود را صد قلم برای جلب مشتری مرد می آراید و به صورت «مانکن» در می آید و شرف خود را در ازای چندر غاز حقوق می فروشد.(1)
حال این زن به خیال خود دارای حقوقی مثل همه در جامعه است، و حق واقعی خود را گرفته است، در صورتی که نه تنها حق او رعایت نشده بلکه حقوق مسلم او در جامعه زیر پا گذاشته شده است.
مسأله حجاب/ شهید مطهری/ ص 48
یکی از واجباتی که در اسلام بسیار مهم و ضروری است، مسئله حجاب می باشد. خیلی از فسادها و بی بندباریهای یک جامعه، نبودن حجاب در آن جامعه می باشد.
ما مهمترین راههای مقابله با بی حجابی و بد حجابی یک جامعه را در ذیل قرار دادیم، البته شاید راههای دیگری برای مقابله با این معضل باشد که ما در موارد ذیل آن را نیاوردیم.
راههایی برای مقابله با بی حجابی و بدحجابی
1. تبیین صحیح حجاب از دیدگاه قرآن و سنّت توسط مبلغان و کارشناسان دینی
2. تبیین آثار حجاب و آثار شوم بی حجابی در جامعه، به گونه ای که مردم به عواقب آن به طور کامل پی ببرند.
3. رشد فکری و فرهنگی و تقویت اعتقادات مردم، و تبیین شخصیت واقعی زن در اسلام و جامعه اسلامی و یاد آوری وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی زنان در جوامع دیگر و دوران ننگین ستمشاهی
4. تبلیغات غیر مستقیم از طریق الگوسازی و …
5. آسان کردن ازدواج ( با آموزش درست و صحیح چگونگی برگزاری عقد و عروسی و … به جوانان و پدر و مادرها)
6. شناسایی ترفندهای استعمارگران در این راستا و مقابله و مبارزه شدید و پی گیر با تمامی آنها
7. تبیین جایگاه غیرت در اسلام برای مردان ( برگزاری کلاسهای آموزشی و فرهنگی، ساخت فیلم، برنامه و … در صدا و سیما و آموزشهای ضمن خدمت کارکنان و کارمندان مشاغل مختلف )
8. برخورد قاطعانه با متخلفان ( کسانی که مروّج بی حجابی و بی بندباری در جامعه هستند )
یکی از آفات و ناهنجاری های خانوادگی درآخرالزمان، زن سالاری تا سرحدّ زن پرستی و قبله قرار دادن زنان می باشد:
(درآخرالزمان) تمام همّت مرد، شکم او و قبله اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.(1)مرد از همسرش اطاعت می کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می کند.(2) در آخرالزمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می کند، آن چه را که او نمی خواهد، انجام می دهد، اموال شوهرش را بر ضرر وی خرج می کند.(3)
اسلام با احترام گذاشتن شوهر به زن خود، هیچگاه مخالف نبوده، بلکه آن را یک ضرورت در خانواده می داند. مرد بایستی به همسر خود ، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد.این احترام باید توأمبا صمیمیت و مهربانی باشد . زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است ، به ویژههنگامی كه در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد . این امر باعث می شود كه زناز داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی كند و این احساس ، شوق او را به زندگیزناشویی،و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی هایاحتمالی بیشترمیكند. (4)
یک نکته اساسی ضروری است که مرد نباید مدیریت خود را در خانه از دست بدهد و این امر، با احترام گذاشتن به همسر هیچ منافاتی ندارد بلکه مرد با مدیریت صحیح خود در زندگی حقوق زن و اعضای دیگر خانواده را کاملا رعایت می کند ولی اگر زن، سرپرستی خانواده را به عهده بگیرد، به دلیل احساسات بی حدّ و حصر او، و ظرافت روحی که دارد در مواقع سختی متاثّر گشته و باعث رسیدن آسیب به کانون خانواده می گردد. (5)
—————————————————————————–
2. ألزام الناصب، ص181، یزدی حائری
3. اصول کافی، ج 8، ص 38 / پایگاه دکتر آقا مرتضی تهرانی
4. تبیان
5.وبلاگ فرهنگی و مذهبی زنان
همان روانشناسانی كه موسیقی را پیشنهاد می كنند ، اجتناب و گریز از موسیقی را هم برای آرامش روان پیشنهاد می كنند. تحقیقات ومطالعات اخیر نشان می دهد که درصد رشد بیماریهای روانی دركسانی كه معتاد به موسیقی می شوند بسیار فراتراز آن كسانی است كه اعتیاد به این پدیده ندارند .پس خود نوع موسیقی در اینجا مطرح است. روانشناسان ، پیامبروامام نیستند كه ما قولشان را كافی بدانیم. اینها امروزمطلبی را می گویند فردا آن را عوض می کنند. اما درعین حال آنها آن موسیقی را مطرح می کنند که موزیك وكلاسیك است وشیوه نت ومتن وگامهای آن با آنی که شما تصورمی کنید فرق دارد . بوعلی سینا در كتاب شفاء، هشتمین فنی كه مطرح می كند در شناخت نغمه های آفرینش است (الفن الثامن فی النغمات).( نغمه كجا و من كجا سوز سخن بهانه است/ سوی قطار می كشم اشتر بی زمام را) آن آهنگهای وجود و هستی و نغمه های خلقت است كه واقعاً روان را آرام می كند ودر وجود انسان اثر دارد نه آنی كه گاه به اسم موسیقی به خورد جامعه داده می شود و در آن همه چیز هست جز نظم. اصلا مبنای موسیقی به نظم ویژه وهمگونی خا ص خودش است نه آن موسیقی که با شروعش انسان از ترس و نگرانی 10 متر بالا می پرد و پائین می آید.
منبع: سخنرانی دکتر محمد علی انصاری
از امام علی علیه السلامنقل شده كه در ضمن بیان نشانه هایی از ظهور فرمودند:
… اخْتِلَافٍفِی كُلِّ أَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعَرَب. (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64)؛ اختلافو درگیری در تمامی سرزمین عرب رخ خواهد داد.
مصر در آستانه ظهور
ازروایات ظهور برمی آید كه ناآرامی ها و انقلاب مردمی در كشورهای عربی بهمصر نیز كشیده خواهد شد. تا به آنجا كه مردم، فرمانروای خود را خواهند كشت:
وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِیرَهُمْ. (الارشاد، شیخ مفید)؛ “مردم مصر، فرمانروای خود را می كشند. “
برخی از منابع اهل تسنن حاكی از آن است كه این حادثه با كشته شدن فرمانروای شام، همزمان خواهد بود:
“قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند. ” (ر.ك: عصر ظهور، ص 158)
ـ هرج و مرج و نابسامانی در كشور به دلیل فقدان پیشوا
هرج و مرج در مصر
یكی از حوادثی كه پیش از ظهور حضرت برای كشور مصر پیش بینی شده است، هرج و مرج و نابسامانی است.
از ابوذر نقل شده كه گفت:
امنیتاز مصر رخت بر مى بندد. راوی می گوید به او گفتم: در آن هنگام كه امنیت ازدست مى رود، پیشوایى نیست كه آن را فراهم آورد. گفت: خیر، بلكه نظام آن ازهم پاشیده مى شود. (كتاب الفتن، نعیم بن حماد، ص 174)
بنابراینریشه این نابسامانی نداشتن پیشوا و جلوداری است كه بتواند حركت انقلابیمردم را رهبری نماید.
از امیر مومنان(علیه السلام) درباره نشانههای ظهور نقل شده كه فرمود:
و غلبة القبط على أطراف مصر. (المناقب، ج 2، ص 274)؛
قبطیان بر اطراف مصر غلبه می كنند.
قبطیان در حدیث چه كسانی هستند؟
1) درتاریخ می خوانیم كه فرعون و فرعونیان و همچنین جالوت (فرمانروای ستمگری كهنامش در قرآن آمده) از قبطیان بوده اند. بنابراین ممكن است كه مقصود ازقبطیان، بازمانده حاكمان فرعونی این سرزمین باشند
2) ممكن است (قبطیان) در حدیث ، فرعون صفتان باشد
3) البته باید در نظر داشت كه قبطیان كنونی مصر مسیحی اند وجمعیتی حدود 15 میلیونی دارند كه ممكن است، مراد حدیث همین گروه از جمعیتمصر باشد.
• حضرت ابوالفضل، 14 سال و چهل وهفت روز با پدر بزرگوارش علی علیهالسلام زیست.1
• 9 سال و چهار ماه و هفده روز امامت برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیهالسلام را پذیرفت.2
• بیست و چهار بهار از حیات پرفروع عباس میگذشت که امام حسین علیهالسلام به امامت رسید و از این پس تا پایان عمر خویش (34 سالگی) ولایت پذیری عاشق بود. 3
• گفتهاند: سن حضرت عباس هنگام ازدواج، بیست سال بوده است و با لُبابه دخترِ عبدالله بن عباس (که پسرعموی پیامبر بود) ازدواج کرد.4
• براساس نظر مشهور تاریخ نگاران، ثمره این ازدواج، 2 فرزند به نام عبیدالله و فضلالله است.5
• برادران تنی حضرت عباس، عبدالله و جعفر و عثمان بودند که همگی در کربلا به شهادت رسیدند. عبدالله 25 سال، جعفر 19 سال و عثمان21 سال داشت.6
• اینکه به او «ابوالفضل» می گفتند، به خاطر یکی از این دو علت است: 1. پسری به نام فضل داشت؛ 2. چون سراسر زندگی درخشان آن حضرت، پر از فضل و فضیلت بود؛ مگر نه اینکه ابوالفضل یعنی پدر فضیلتها.7
• نام مبارک قمر بنی هاشم عباس علیهالسلام، بنا بر حروف ابجد 133 است.
• بارها و بارها تجربه نشان داده اگر کسی برای برآورده شدن حاجت و رفع گرفتاری خود، پس از نماز روز جمعه، 133 بار بگوید: «یا کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسینِ؛ اِکشِف لی کَربی بِحَقّ اخیکَ الحُسَین؛ ای عباسی که اندوه را از چهره حسین برطرف ساختی! اندوه مرا به حق برادرت حسین برطرف کن.» انشاءالله حاجت او برآورده میشود.8
1- سپهسالار عشق، صص 24 و 46 و 48 و 82.
2- همان.
3- همان.
4. ابوالفضل هادیمنش، ماه در فرات، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، صص 23 و24.
5. همان.
6. محمدمحمدی اشتهاردی، پرچمدار نینوا، صص 162 و 161.
7. همان.
8. امیرحسین علیقلی، هفتاد و دو درس زندگی از سیره عملی ابوالفضلالعباس، ص64.
یك سال براى زیارت به مشهد مقدّس رفتم . در حرم با حضرت رضا علیه السلام قرار گذاشتم كه یك سال مجّانى براى جوانها واقشار مختلف كلاس برگزار كرده و در عوض امام رضا علیه السلام نیز از خدا بخواهد من در كارم اخلاص داشته باشم .
مشغول تدریس شدم ، سال داشت سپرى مى شد كه روزى همراه با جمعیّت حاضر در كلاس از كلاس بیرون مى آمدم ، طلبه اى همین طور كه جلو من راه مى رفت نگاهى به عقب كرد، مرا دید و به راه خود ادامه داد! من پیش خود گفتم : یا نگاه نكن یا اینكه من استاد تو هستم ، تعارف كن كه بفرمایید جلو! (اللّه اكبر)
به یاد قراردادم با امام رضا علیه السلام افتادم ، فهمیدم اخلاص ندارم ، خیلى ناراحت شدم . با خود گفتم : قرآن مى فرماید: ((لا نرید منكم جزاءً و لا شكوراً))آنان نه مزد مى خواهند و نه انتظار تشكر. من كار مجّانى انجام دادم ، ولى توقّع داشتم از من احترام كنند!
خدمت آیة اللّه میرزا جواد آقا تهرانى داستانم را تا به آخر تعریف كرده و از ایشان چاره جوئى كردم . یك وقت دیدم این پیرمرد بزرگوار شروع كرد به بلند، بلند گریه كردن ، نگران شدم كه باعث اذیّت ایشان نیز شدم ، لذا عذرخواهى كرده و علّت را پرسیدم ایشان فرمود: برو در حرم خدمت امام رضا علیه السلام و از حضرت تشكّر كن كه الا ن فهمیدى كه مشرك هستى واخلاص ندارى ، من مى ترسم در آخر عمر با ریش سفید در سنّ نود سالگى مشرك بوده و خود متوجّه نباشم .
نام كتاب : خاطرات
اثر :استاد قرائتى
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ
آیه ی ۴۵سوره مبارکه بقره
( و از صبر و نماز يارى بگيريد و البتّه آن جز بر خاشعان بسى گران است)
ضمير (ها) به كلمه (صلاة) بر مىگردد، و اما اينكه آن را به كلمه (استعانت) كه جمله (استعينوا) متضمن آنست بر گردانيم، ظاهرا با جمله (إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ) منافات داشته باشد،
چرا؟
براى اينكه خشوع با صبر خيلى نميسازد، و فرق ميانه خشوع و خضوع با اينكه معناى تذلل و انكسار در هر دو هست، اين است كه خضوع مختص بجوارح و اعضاى بدنى آدمى است، ولى خشوع مختص بقلب است.
واما خاشع کیست؟
بعد از این آیه خداوند خاشعان را این گونه توصیف می کند:
الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
(آنهايى كه مى دانند حتما به لقاى پروردگارشان مى رسند و به سوى او باز مى گردند)
خداونددر جاى ديگر فرموده: (وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ)،
با اين حال چرا در آيه مورد بحث مظنه و گمان به آن را كافى دانسته؟
ممكن است و جهش اين باشد كه براى حصو
ل و پيدايش خشوع در دل انسان، مظنه قيامت و لقاء پروردگار كافى است؟ چون علومى كه بوسيله اسباب تدريجى بتدريج در نفس پيدا ميشود، نخست از توجه، و بعد شك، و سپس بترجيح يكى از دو طرف شك، كه همان مظنه است پيدا شده، و در آخر احتمالات مخالف بتدريج از بين مى رود، تا ادراك جزمى كه همان علم است حاصل شود. و اين نوع از علم وقتى بخطرى هولناك تعلق بگيرد باعث اضطراب و خشوع نفس ميشود، و اين خشوع از وقتى شروع ميشود، كه گفتيم يك طرف شك رجحان پيدا مى كند، و چون امر نامبرده خطرى و هولناك است، قبل از علم به آن، و تماميت آن رجحان، نيز دلهره و ترس در نفس مى آورد!
پس خاشع نیستیم اگر نمازبرایمان گران ودشواراست!
از امام صادق علیه السلام ورحمه فرمود: هر وقت امرى و پيشامدى على (ع) را بوحشت مى انداخت، برميخاست، و بنماز مى ايستاد، و مى فرمود: (اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ)، از صبر و نماز كمك بگيريد.۱
۱-فروع كافى ج 3 ص 480 ح 1
تفاسیر:نمونه،المیزان
نام بلندآوازه این سوره، «رحمن»، همان نام شکوهمندانه خداست، خدایی که آموزنده کتاب تشریع، قرآن، آفریننده کتاب تکوین،انسان، و بیان آموز اولین و آخرین است.
درباره فرودگاه این سوره، دیدگاه مشهور همان قول «ابن عباس» است که می گوید: آیات این سوره، جز آیه 29، همگی در مکّه فرود آمده است امّا عده ای دیگر از مفسران، چون «حسن» بر آنند که آیات این سوره بی استثناء، جملگی در مدینه نازل شده است.
در اهمیت تلاوت این سوره روایتهایی بی شمار وارد شده است از جمله پیامبر رحمت گستر درباره اش فرموده است:
“من قرأ سورة الرحمن رحم الله ضعفه و ادى شکر ما انعم الله علیه. هر کس سوره مبارکه «رحمن» را تلاوت کند، خدا به ناتوانى او در سپاس نعمتها رحمت مىآورد و حق سپاس نعمتهایى را که به او ارزانى داشته است، خودش ادا مىکند."( 1)
بیان امام کاظم (ع) نیز مشهور است که آنرا “عروس قرآن” خوانده و فرموده است:"لکلِّ شىءٍ عروس، و عروس القرآن سورة الرحمن جلّ ذکره”
اما بشنوید از رییس مکتب شیعه، امام صادق (ع) که می فرماید: ” لاتدعوا قراءة القرآن و القیام بها، فانها لاتقر فى قلوب المنافقین و تأتى ربّها یوم القیامة فى صورة آدمىّ فى احسن صورة و اطیب ریح حتى تقف من الله موفقاً لا یکو ن احد اقرب الى الله منها…” تلاوت سوره مبارکه رحمن و قیام به آموزش درسهاى آن را هرگز رها نکنید، چرا که این سوره هرگز در دلهاى نفاقگرایان و اصلاحناپذیران استقرار نمىیابد، و خدا آن را در روز رستاخیز در چهره انسانى - که داراى زیباترین سیما و دلانگیزترین و خوشبوترین رایحه است - قرار مىدهد.
آن گاه در نزدیکترین جایى که از همگان به خدا بیشتر تقرب دارد مىایستد. خدا از او مىپرسد: چه کسى در دنیا به مفاهیم و معارف و درسهاى تو ارج نهاد و تو را تلاوت کرد و به مقررات تو عمل نمود؟ او در پاسخ پروردگارش نامهایى را برمىشمارد و با آمدن نام هر کس، چهره او نیز در برابر دیدگان مردم سپید و درخشان مىگردد. در این هنگام خداى فرزانه به آنان خطاب مىکند که: اینک شما مىتوانید در مورد هر آن کس که بخواهید شفاعت کنید و آنان بسیارى را شفاعت مىکنند و شفاعت آنان به لطف خدا مورد قبول قرار مىگیرد و به آنان پیام مىرسد که همگى شما وارد بهشت پرطراوت و زیبا شوید و در هر کجاى آن خواستید زندگى کنی(2)
اکنون نگاهی گذرا بر محتوای این سوره بیندازیم:
“سوره ی مبارکه، به خلقت اجزاء عالم از آسمان ، زمین ، دریا، انسان و جن، توسط خداوند بلندمرتبه سخن گفته و به نظم عالم که مورد استفاده جن و انس است اشاره می کند.
عالم را به دو مرحله، زندگی دنیا که با فنا و نیستی اهلش فانی خواهد شد و مرحله ی حیات آخرت که جاودانه بوده و در آن مسیر سعادت و شقاء و اهل آن از یکدیگر جدا خواهند شد، تقسیم می کند.
نظام وجود، اعم از دنیا و آخرت بوده و یک نظام واحد است که اجزاء آن به یکدیگر ارتباط داشته و همدیگر را تکمیل می کنند.
هر نعمتی در دار وجود است از آن حق تعالی است. به همین جهت مکرراً اعتراف می گیرد «فبأی آلاء ربّکما تکذبان»3.سوره با نام خداوند با صفت رحمت عامه اش که شامل مؤمن و کافر می شود آغاز می گردد و با ثناء او به پایان می رسد. «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام.» 4
«کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.»5
همه ی صاحبان عمل از جن و انس فانی اند. دنیا به سرخواهد آمد و تمامی طوایف جن و انس فانی خواهند شد .
نشأة و حیاتی دیگر ظهور خواهد کرد و این فناء حیات دنیا و ظهور حیات آخرت هر دو از نعمتهای الهی است زیرا حیات دنیا مقدمه رسیدن به آخرت است و گذشتن از مقدمه و رسیدن به هدف نعمت است . حقیقت این فنا ،رجوع إلی الله و انتقال ازدنیا است نه فناء مطلق و نابود شدن. تنها چیزی که باقی می ماند وجه الله است که تمامی صفات جمالی و جلالی حق را داراست
عنكبوت، بیست و نهمین سوره قرآن است كه مكی و 69 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده: هركس سوره عنكبوت را بخواند به تعداد همه مؤمنان و همه منافقان ده حسنه به او عطا می شود. 1
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هركس سوره عنكبوت و روم را در شب بیست و سوم ماه رمضان قرائت كند، سوگند به خدا كه از اهل بهشت خواهد بود زیرا این دو سوره نزد پروردگار از جایگاه بلندی برخوردارند. 2
آثار و بركات سوره
1) درمان همه بیماری ها
از رسول گرامی اسلام نقل شده است: هركس سوره عنكبوت را نوشته و پس از شستن، از آب آن بنوشد همه دردها و بیماری ها از او زایل می شود. امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: اگر این سوره را بنویسند و آنگاه آن را شسته و از آب حاصل از آن بنوشند تب، سردی و درد از آنها برداشته می شود و از هیچ دردی جز درد مرگ كه چاره ای از آن نیست، غمگین نمی شوند و در زندگی به شادی فراوانی دست می یابند. 3
2) جهت آرامش و شرح صدر
نوشیدن آب این سوره موجب شادی دل و شرح صدر می شود و اگر برای افروختگی و حرارت چهره از این آب صورت را بشویند برطرف می شود و اگر هنگام خواب این سوره خوانده شود موجب آرامش و راحتی در خواب می شود. 4
پی نوشت ها:
(1) مجمع البیان، ج8، ص5
(2) ثواب الاعمال، ص 109
(3) تفسیرالبرهان، ج4، ص301
(4) همان
منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی ؛ محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»
داستان عجیب شیخ عباس قمی و پدرش
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:
وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
هفت چیز مسخره دنیا88|
گاهی وقتها آدمیزاد خودش را هم گول می زند. البته شاید خودش هم خبر نداشته باشد. ولی بهتر است بدانیم که آنچه به درد انسان می خورد حقیقت است نه خیالات، خیال پول کسی را پولدار نمی کند و خیال بهشت کسی را خوش بخت نمی سازد.
امام رضا علیه السلام مى فرماید(1):
هفت چیز بدون هفت چیز دیگر، مسخره است(2) :
1- هر كس با زبان استغفار كند ولى در قلب استغفار نكند، خود را مسخره كرده .
2- هر كس از خدا توفیق بخواهد و كوشش ننماید، خود را مسخره كرده .
3- هر كس هوشیارى و احتیاط در زندگى بطلبد ولى بى مبالاتى كند، خود را مسخره نموده .
4- هر كس از خدا بهشت بخواهد و بر مشكلات عبادت صبر نكند، خود را مسخره كرده .
5- هر كس از آتش جهنم به خدا پناه برد ولى خواسته هاى نا مشروع دنیا را ترك ننماید، خود را مسخره نموده .
6- و هر كس به یاد خدا باشد ولى سرعت براى دیدارش نگیرد خود را مسخره كرده.
1- بحار الانوار، ج 78، ص 356
2- مورد هفتم از این روایت در بحار الانوار نیامده است.
گروه دین و اندیشه – حسین عسگری
بسم الله الرحمن الرحیم
نماز به منزله كعبه، و تكبیرة الاحرام [بسان] پشت سرانداختنِ همه چیز غیر خدا و داخل شدن در حرم الهى است؛ و قیام به منزله صحبت دو دوست، و ركوع خم شدن عبد در مقابلِ آقاست و سجده نهایت خضوع و خاك شدن و عدم شدن در مقابل اوست. وقتى كه عبد در آخر نماز از پیشگاهِ مقدّس الهى باز مى گردد، اوّلین چیزى را كه سوغات مى آورد سلام از ناحیه اوست.
منبع:
کتاب برگى از دفتر آفتاب (شرح حال شیخ السالكین حضرت آیت اللّه العظمى بهجت)
امیرمؤ منان على (ع) در میان جمعیتى سخن مى گفت. ابن الكوا ( سردسته منافقان) خطاب به امیر المؤمنین (ع) گفت: ای علی! تو گفته اى رسول خدا(ص) فرموده ما دیدیم و شنیدیم مردى بود كه سن و سالش بیشتر از پدرش بود.
على (ع) فرمود: آیا این موضوع براى تو مهم است؟
او گفت: آرى! فرمود: آگاه تر از من (پیامبر) به من خبر داد حضرت عُزَیر نبی وقتى به سن پنجاه سال رسید، همسرش باردار بود، عزیز از خانه بیرون رفت و (مطابق داستان معروف كه در آیه 259 سوره بقره آمده ) استخوانهاى پوسیده اى را در محلى دید و درباره معاد گفت: خدا چگونه اینها را زنده كند؟
خداوند او را به مردگان ملحق كرد، پس از صد سال او را زنده نمود (و الاغش را نیز زنده كرد) و صحنه معاد را به چشم دید و بر اطمینانش افزوده شد. وقتى به خانه برگشت، همسرش كه باردار بود پسرى آورده بود و آن پسر صد سال عمر كرده بود، بنابراین آن پسر بزرگتر از پدرش كه پنجاه سال داشت بود.*
————————————–
* بصائر الدرجات
————————————–
منبع:
زمانی وجدانی، مصطفی، داستانها و پندها، با اندکی تصرف.
شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در کتاب توحید چنین می فرمایند :
روزه و شب زنده داری چاره حجابهای دل
حالا چکار باید کرد که این حجاب را برطرف کرد . حجابی که محال است با بودن آن ایمان و محبت و علم پیدا شود . برطرف کردنش بدست خود آدمی است و راهش را نیز در همان حدیث شریف –
حضرت امام صادق (ع) بیان فرموده است :
” اسلحه برای اینکه این حجاب را ریشه کن کند واین سد را بشکند چیزی مانند گرسنگی و تشنگی در روز یعنی روزه گرفتن در روز ها و بیداری به عبادت در شبها و نیاز به پروردگار عالمنیست . “
روزه تاثیر فوق العاده ای در خاضع کردن نفس و برداشتن خواسته هایش دارد و مخصوصا هنگام عصر بهتر این خاصیت پیدا می شود . بقسمی که بعضی ممکن است آن را درک نمایند و در خطبه شعبانیه پیغمبر اکرم (ص) دارد که شیاطین در غل هستند (والشیاطین مغلوله) شاید اشاره به همین معنی باشد هر جا که مردمان روزه می گیرند جنایات و گناهها هم کم می شود.
سحر خیزی نیز در شکستن سد جهل نفس و حجاب آن اثر دارد (( والمستغفرین بالاسحار - و بالاسحارهم یستغفرون)) خداوند این راه را در قرآن به مومنین معرفی فرموده است . سحر خیزی و به درخانه خدا رفتن در ثلث آخر شب داروئی است که طبیب حقیقی یعنی رب العالمین آنرا تجویز فرموده است.
نیاز بسوی خدا ((الافتقارالی الله)) و در هر حال رو به خدا آوردن بقسمی که ملکه ی آدمی گردد ، خود بینی را ریشه کن می کند . در نیمه های شب که همه مست خواب خوش باشند آنانکه مورد نظر لطف خدایند دست نیاز بدرگاه بی نیاز دراز می کنند.
در خطبه همام نهج البلاغه نیز درباره ی پرهیزگاران می فرماید که شب هنگام بکارهای روز گذشته شان رسیدگی می کنند . اگر خلافی مشاهده کردند از تقصیراتشان به درگاه خدا می نالند . هر شب حساب روزشان را تصفبه می کنند نمی گذارند انباشته گردد بلکه جبران می کنند .
( کتاب توحید / صفحه 28)
مولانا امیرالمومنین علی علیه سلام در موعظة خود پس از ضربت خوردن میفرماید:
وَ أَنَا بِالاْ مْسِ صَاحِبُكُمْ، وَ أَنَا الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَدًا مُفَارِقُكُمْ؛ غَفَرَ اللَهُ لِی وَ لَكُمْ.
«و من دیروز مصاحب و همنشین با شما بودم، و امروز عبرت برای شما هستم، و فردا از میان شما مفارقت میكنم؛ خداوند مرا و شما را بیامرزد.»
إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإنَّمَا كُـنَّا فِی أَفْیَآءِ أَغْصَانٍ وَ مَهَـبِّ رِیَاحٍ، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مُتَلَفِّقُهَا، وَ عَفَا فِی الاْ رْضِ مَخَطُّهَا.
«اگر در این لغزشگاه، قدم استوار بماند (و از این جراحت بهبود یابم) پس امر همان است، و اگر قدم بلغزد (و از این دنیا بروم) پس جز این نیست كه در سایههای شاخههای درختان سرسبز و محلّ وزش نسیمهای جانفزا و در زیر سایة ابرهائی نشستهایم كه در جوّ آسمان آن ابرهای به هم چسبیده از بین رفته و اثری از آن نمانده است، و محلّ عبور و مخطّ آن بادها در روی زمین نمانده و مندرس شده است.»
وَ إنَّمَا كُنْتُ جَارًا جَاوَرَكُمْ بَدَنِی أَیَّامًا، وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّی جُثَّةً خَلاَ ´ءً، سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ. لِیَعِظْكُمْ هُدُوِّی، وَ خُفُوتُ أَطْرَافِی، وَ سُكُونُ أَطْرَافِی.
«و بدرستیكه من فقط همسایهای بودم كه بدن من چند روزی با شما همسایه شد، و از این پس از من چیزی جز بدنی بدون روح، و جسمی ساكن بعد از حركت، و جثّهای ساكت پس از سخن گفتن نخواهید یافت. باید این فروكش كردن من شما را پند دهد و موعظه كند، و این به هم افتادن و سكون چشمهای من، و بدون حركت درآمدن دست و پا و جوارح من برای شما عبرتی عظیم و اندرزی بزرگ باشد.»
فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِینَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِیغِ، وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ.[1]
«و بنابراین، این حالت من برای عبرت گیرندگان، از هر سخن بلیغ و رسائی و از هر گفتار شنوائی مؤثّرتر و اندرز دهندهتر است.»
فرزندان آن حضرت پس از آنكه جسد مطهّرش را در نجف اشرف دفن كردند، گردآلود، با چهرههای پریشان به كوفه بازگشتند.
1)نهج البلاغه/خطبة 147، ج 1، ص 268 و 269 از طبع عبده مصر
به نقل از کتاب معاد شناسی علامه حسینی طهرانی
كسى كه پشت سر مرد یا زن مسلمانى غیبت كند خداوند تا چهل روز نماز و روزهاش را قبول نمى كند، مگر آن كه آن مسلمان از او درگذرد.
بحارالانوار، ج 75 ، ص 258
امام صادق (ع) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
1- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (آل عمران ایه 171) پناه نمی برد.در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
2- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه 88)
3- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره غافر آیه 44) … پناه نمی برد.
زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه 45)
4- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لا قوه الا بالله» پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است:
«مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود)
فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد
عبدالفتاح عبدالمقصود از دانشمندان بزرگ اهل تسنن در مصر است ، مرحوم شهید مفتح قبل از انقلاب ایشان را به ایران دعوت كرد. یك روز ایشان را به قم آورد تا در جمع فضلا صحبت كند. از جمله مطالب جالبى كه این عالم سنّى در جمع علماى شیعه گفت این بود كه : آیا مى دانید چرا على در كعبه بدنیا آمد؟ به نظر من چون مردم به سوى كعبه نماز مى خوانند خداوند طرحى ریخت تا هر كس كه به كعبه توجه مى كند به علىّ علیه السلام نیز توجّه كند و به این دلیل زایشگاه على كعبه بود.
نام كتاب : خاطرات
اثر :استاد قرائتى
ای یار وفادار که رفتی ز برم
داغت شده خنجری میان جگرم
آن لحظه که خم شدم برای تدفین
تا شد دگر و نایستاد این کمرم
با فاطمه دختر چه سازم بی تو
گرید به هوای تو بر این چشمِ ترم
ای کاش غم تو را تحمل بکند
تنهایی دخترم شده خونْ بصرم
هر صبح به هر شام کنار قبرت
دنبال گُل تو فاطمه در به درم
ای یار سفر کرده خدا یارت باد
من عقدهی دوریت به سینه ببرم
هر گاه که دخترت نمازی خواند
یاد تو خدیجه میرسد بر نظرم
عمر بن خطاب در روز اول خلافتش به منبر رفت و گفت:
بخدا قسم دوازده فضیلت به علی بن ابیطالب (ع) داده شد که یکی از آنها برای من نیست و نه از برای احدی از مردم. و آن دوازده تا این است:
اولین فضیلت: بدنیا آمدن آن بزرگوار در کعبه.
دومین فضیلت: عقد حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در آسمان برای علی (ع).
سومین فضیلت: زهرا (علیهاالسلام) همسر علی (ع) است و این بهترین فضیلت هاست.
چهارمین فضیلت: آقا حسن و حسین (علیهماالسلام) فرزندان او هستند.
پنجمین فضیلت: فرمایشات پیغمبر (ص) در حضور من، کسی که من مولای او هستم پس علی مولای اوست خدایا دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد.
ششمین فضیلت: روز عید غدیر خم که حضرت رسول (ص) فرمود و من حاضر بودم، یا علی منزلت تو به من مثل منزلت هارون به موسی علی نبینا و آله و علیه السّلام است یعنی تو برادر و وصی بلافصل من هستی.
هفتمین فضیلت: بسته شدن تمام درهای خانه اصحاب که به مسجد باز می شد. مگر در خانه علی (ع) که بسته نشد.
هشتمین فضیلت: قول پیغمبر اکرم (ص): کسی که عبادت کند در مثل مکه و مدینه نهصدو پنجاه سال مثل نوح (ع) که در ما بین قومش عبادت کرد و صبر کند بر گرمای مکه و گرسنگی مدینه و انفاق کند مالش را که بقدر کوه احد باشد و جهاد کند مابین کوه صفا و مروه در راه خدا با اختیار خودش برای رضای خدا و نیاید روز قیامت با ولای تو یا علی پس عمل او و زهد و انفاق او قبول نمی شود.
نهمین فضیلت: فرود آمدن ستاره در خانه علی (ع).
دهمین فضیلت برگشتن خورشید برای علی (ع) دو مرتبه.
یازدهمین فضیلت: حرف زدن علی (ع) با مردگان باذن خدای تعالی و صحبت کردن با شیر و گرگ و آهو و اژدها و ماهی و سایر حیوانات.
دوازدهمین فضیلت: علی قادر است که پنجاه هزار نفر مثل مرا با دست چپش به قتل برساند
و آقا علی (ع) حضور داشتند سر مبارک بلند فرمود و فرمودند اعتراف کرد به حق قبل از آنکه شهادت بر او بدهند…